گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

زین گلستان که گلش رنگ ندامت دارد

شبنمی نیست که ‌بی‌دیدهٔ تر می‌گذرد

از نفس چند پی قافلهٔ دل‌گیریم

سنگ عمریست‌که بردوش شرر می‌گذرد

دام دل نیست به جز دیده ‌که مینای شراب

از سر جام به صد خون جگر می‌گذرد

رغبت جاه چه و نفرت اسباب‌ کدام

زین هوسها بگذر یا مگذر می‌گذرد

انجمن در قدمی‌، هرزه به هر سو مخرام

هرکجا پا فشرد شمع ز سر می‌گذرد

عشق شد منفعل از طینت بیحاصل ما

برق از این مزرعهٔ سوخته‌تر می‌گذرد

خودنمایی چقدر زحمت دل خواهد داد

آخر این جلوه‌ات از آینه درمی‌گذرد

همچو تصویر به آغوش ادب ساخته‌ایم

عمر پرواز ضعیفان ته پر می‌گذرد

بیدل ما به وداع تو چرا خون نشود

عرق از روی تو با دیدهٔ تر می‌گذرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode