کرم پناه جهان عز دین تویی که ز تو
بها و عزت دین هر زمان برافزونست
خدای داند و او عالم الخفیاتست
که بر کمال بزرگیش عقل مفتونست
که دوستداری و اخلاص من به حضرت تو
به غایتی است که از حد وهم بیرونست
به تیغ، مهر تو از من جدا نشاید کرد
از آنکه مهر تو با خون و گوشت معجونست
که از ثنای تو نثرم چو صنعت صنعاست
که از مدیح تو نظمم چو در مکنونست
ثنا بلطف کرامت مدام مسموعست
دعا به حسن اجابت همیشه مقرونست
تویی که بر من و امثال من اگر چه کمند
ترا به فیض عطا منتی دگرگونست
هزار بار فزون گوشمال رای تو خورد
مه منیر که از گردنان گردونست
بگویم این و ترا دم نمی دهم بالله
که در یکی دم تو صد لطیفه مضمونست
عطاست کز تو و از طبع تست ناموزون
بجز عطا حرکات تو جمله موزونست
چرا ز حال من و رنج من نمی پرسی؟
که هر شبی ز عرض بر تنم شبیخونست
هزار بار دلم زخمهای حادثه خورد
ولیک هرگز ازین سان نبود کاکنونست
گرفته ام که نگویی مرا که تو چونی؟
که این شرف نه سزاوار قدر هر دونست
مرا که وقت کرم سر جریده فرمایی
درین میانه فراموش کرده ای چونست؟
دعاست اینکه شب و روز تو همایون باد
برین حدیث چه حاجت که خود همایونست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از جهانعزیز است که در آن به توصیف عشق و ارادت به خدا و پیامبر (علیهالسلام) پرداخته شده است. شاعر بیان میکند که محبت او به خداوند از حد تصور فراتر است و رابطهاش با پروردگارش عمیق و غیرقابلانکار است. او اذعان میکند که زیبایی کلمات و نثرش به خاطر ثنای خداوند و پیامبر است و دعاهایش همواره مستجاب میشود. شاعر همچنین ابراز میکند که با وجود مشکلات و دردهای روزمره، همچنان به یاد خداست و از او میخواهد که در سختیها یاریاش کند. در نهایت، شاعر آرزو میکند که روز و شب برکت و نعمت الهی شامل حالش باشد و بر توصیف محبتش هیچ نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: ای کرم و رحمت تو، پناهگاه تمام جهان هستی، تویی که به خاطر وجود تو، ارزش و عزت دین هر لحظه بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: خداوند که دانای همه رازهاست، به قدری بزرگ و کامل است که عقل انسان در برابر عظمت او حیران و گیج میشود.
هوش مصنوعی: عشق و وفاداری من به شما به اندازهای است که فراتر از تصور و اندیشه انسان قرار دارد.
هوش مصنوعی: تاجایی که به تو مهر و محبت دارم، هیچ چیز نمیتواند این ارتباط را قطع کند، زیرا عشق تو عمیقتر از هیچ چیز دیگری است و به زندگیام گره خورده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ستایش و توصیف تو برای من مانند یک هنر است، آنقدر زیبا و ماهرانه که نگنجد. همچنین، نظم و شعری که درباره تو میسرایم، به اندازهای ارزشمند و پنهان است که در دل خود یک گنجینه به شمار میرود.
هوش مصنوعی: ستایش با لطف و بزرگواری همیشه شنیده میشود، و دعا به همراه نیکی و اجابت همواره همراه است.
هوش مصنوعی: تو هستی که بر من و امثال من، اگرچه من در وضعیت ضعفی قرار دارم، اما نعمت و لطف تو به گونهای است که بار دیگر مرا تغییر داده است و از این بابت، من نسبت به تو دین دارم.
هوش مصنوعی: چندین بار از تو شنیدهام که به من تذکر دادهای، اما من همچنان به آنچه که تو میگویی، توجهی نمیکنم، چون عظمت و شور حیات من از والایی آسمانهاست.
هوش مصنوعی: میگویم که اگر بخواهم دربارهات صحبت کنم، نمیتوانم فقط به یک نفس اشاره کنم، زیرا در هر نفس تو نکات زیبایی نهفته است.
هوش مصنوعی: عطری که از وجود و طبیعت تو ناشی میشود، نامنظم است، اما تمام حرکات و رفتارهای تو به جز آن، هماهنگ و موزون است.
هوش مصنوعی: چرا از وضعیت و درد من نمیپرسی؟ چون هر شب مانند یک حمله به جانم است.
هوش مصنوعی: دل من هزاران بار از مشکلات و سختیها زخم خورده است، اما هرگز مانند الان این چنین آسیبدیده و نگران نبودهام.
هوش مصنوعی: من به خودم این اجازه را دادهام که از تو نپرسم وضعیتت چگونه است، چون این مقام و جایگاه شایستهی هر کس نیست.
هوش مصنوعی: چرا در این میان من را که وقت لطف و مهربانی توست فراموش کردهای؟
هوش مصنوعی: این دعاست که روز و شب تو خوشبخت و خوشیمن باشد. مگر نیاز به بیان این موضوع است که خود تو در حقیقت خوشبختی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو
چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من
چو پای همّت تو بر فراز گردونست
گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو
[...]
سه روز شد که نگارین من دگرگونست
شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست
به چشمهای که در او آب زندگانی بود
سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونست
به روضهای که در او صد هزار گل میرست
[...]
مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست
شبی نگفت که بیمار عشق من چونست
زدست نشتر غمهای او که نوشش باد
دل شکسته من همچو رگ پر از خونست
اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم
[...]
بیا که دیده ی ما بی رخ تو پرخونست
ز خون دیده، تو گویی کنار جیحونست
اگرچه نیست تو را مهر و دوستی با من
به جان دوست که ما را ارادت افزونست
مثل زنند که دل را به دل بود راهی
[...]
بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست
منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست
تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست
مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.