گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

کرم پناه جهان عز دین تویی که ز تو

بها و عزت دین هر زمان برافزونست

خدای داند و او عالم الخفیاتست

که بر کمال بزرگیش عقل مفتونست

که دوستداری و اخلاص من به حضرت تو

به غایتی است که از حد وهم بیرونست

به تیغ، مهر تو از من جدا نشاید کرد

از آنکه مهر تو با خون و گوشت معجونست

که از ثنای تو نثرم چو صنعت صنعاست

که از مدیح تو نظمم چو در مکنونست

ثنا بلطف کرامت مدام مسموعست

دعا به حسن اجابت همیشه مقرونست

تویی که بر من و امثال من اگر چه کمند

ترا به فیض عطا منتی دگرگونست

هزار بار فزون گوشمال رای تو خورد

مه منیر که از گردنان گردونست

بگویم این و ترا دم نمی دهم بالله

که در یکی دم تو صد لطیفه مضمونست

عطاست کز تو و از طبع تست ناموزون

بجز عطا حرکات تو جمله موزونست

چرا ز حال من و رنج من نمی پرسی؟

که هر شبی ز عرض بر تنم شبیخونست

هزار بار دلم زخمهای حادثه خورد

ولیک هرگز ازین سان نبود کاکنونست

گرفته ام که نگویی مرا که تو چونی؟

که این شرف نه سزاوار قدر هر دونست

مرا که وقت کرم سر جریده فرمایی

درین میانه فراموش کرده ای چونست؟

دعاست اینکه شب و روز تو همایون باد

برین حدیث چه حاجت که خود همایونست؟

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو

چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست

ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من

چو پای همّت تو بر فراز گردونست

گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو

[...]

مولانا

سه روز شد که نگارین من دگرگون‌ست

شکر ترش نبود آن شکر ترش چون‌ست

به چشمه‌ای که در او آب زندگانی بود

سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخون‌ست

به روضه‌ای که در او صد هزار گل می‌رست

[...]

سیف فرغانی

مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست

شبی نگفت که بیمار عشق من چونست

زدست نشتر غمهای او که نوشش باد

دل شکسته من همچو رگ پر از خونست

اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم

[...]

جهان ملک خاتون

بیا که دیده ی ما بی رخ تو پرخونست

ز خون دیده، تو گویی کنار جیحونست

اگرچه نیست تو را مهر و دوستی با من

به جان دوست که ما را ارادت افزونست

مثل زنند که دل را به دل بود راهی

[...]

هلالی جغتایی

بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست

توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست

منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست

تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست

مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه