داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
جان که بود که جان کند تا نبود رضای تو؟
گر تو بدان خوشی که من بی تو ز تو جفا برم
خوش بنشین که کرده ام حرز دل از جفای تو
سوخته دل مکن مرا بو که به تو سزا شوم
زانکه نباشد ای صنم سوخته دل سزای تو
هر چه توانی از بدی گر بکنی به جای من
آن نه منم که بد کنم تا بزیم به جای تو
گر ز تو لاف زد مجیر از سر خشم در گذر
به که ز تو به نیک و بد لاف زند گدای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از جدایی است. شاعر از غم و دلتنگی خود میگوید و اینکه زندگیاش بدون معشوق meaningless است. او به زیبایی و دلربایی محبوبش اشاره میکند و میگوید اگرچه ممکن است دل و جانش را از دست بدهد، اما برای خودش غمگین نیست زیرا همه چیزش را برای محبوبش فدای میکند. شاعر همچنین از حسرت و سوختن دلش در عشق صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که حتی اگر محبوبش بدیهایی کند، او هرگز تلافی نمیکند و فقط به عشق او فکر میکند. در کل، این شعر عواطف عمیق عاشقانه و فدای کردن خود برای معشوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل من را غم به اسارت گرفت، و زیبایی تو باعث شد تا جانم قربانی بوسهای از چهرهات شود که روح را تازه میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل و جانم را هم از دست بدهم، غم نخواهم خورد. زیرا چه ارزشی دارد جان و خاکی که برای تو نباشد؟
هوش مصنوعی: دل و جان چه معنایی دارند که بخواهند به خاطر تو حرف بزنند یا فدا شوند اگر تو را راضی نکنند؟
هوش مصنوعی: اگر تو از خوشیهای من باخبر باشی، بدان که من بدون تو از تو رنج میبرم. پس بهتر است که راحت و آرام باشی، چون من برای حفظ آرامش دل خودم، به سختیهای ناشی از بیوفایی تو عادت کردهام.
هوش مصنوعی: دل من را بسوزان تا به تو سزاوار شوم، زیرا ای معشوق، نباید دل سوختهای چون من سزاوار تو باشد.
هوش مصنوعی: هرچه میتوانی از کارهای بد پرهیز کن، چون من نمیتوانم بدی کنم تا به جای تو از آن استفاده کنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از روی خشم و عصبانی بودن به تو اهانت کند، بهتر است که از آن بگذری تا این که کسی از تو درباره خوبیها یا بدیها صحبت کند و تو را تحقیر کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
[...]
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو
دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
[...]
جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو
بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود
هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو
نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو
[...]
ای به تو آرزویِ من بیشتر از جفایِ تو
سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو
دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است
جور همه جهانیان من بکشم برای تو
باقیِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی
[...]
باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو
عمر اگر وفا کند جان من و جفای تو
نیست امید کز توام یک گل بخت بشگفد
عمر به باد می دهم بیهده در هوای تو
گریه و آه سرد من گر بر بایدت کسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.