آب آن عارض خرم برخاست
تاب آن طره پر خم برخاست
آنکه بی عشق تو درمانم بود
شاد بنشست و ز ماتم برخاست
وانکه می کرد سر اندر سر غم
پای کوبان ز سر غم برخاست
زخمهایی که زدی بر دل ما
همه بی زحمت مرهم برخاست
آتش سوختگان هم بنشست
دل افتاده ما هم برخاست
تو ندانسته ای ار نه چو مجیر
پاک بازی ز جهان کم برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون عدم از بر عالم برخاست
به هم آغوشی ما غم برخاست
هر کجا صبح زدم چتر نشاط
شام از آن نوحه ماتم برخاست
خواب با دیده بختم چو نشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.