نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند
تا زخود غایب شدم دیدم که در دل حاضرند
از فریب مردم چشم بتان ایمن مباش
کاین سیه دل مردمان هم کافر و هم ساحرند
جز سر تسلیم در پای بتان نتوان نهاد
چون بکشتن حاکم و برزنده کردن قادرند
صبر بی شیرین لبان تلخ است اما چاره نیست
دردمندان بلا خواهی نخواهی صابرند
پیش ما نادیده زاهد وصف حورعین مکن
گرچه پنهانند از چشم تو بر ما ظاهرند
اهلی از هجر پری رویان نشاید ناله کرد
هر کجا هستند بر حال دل ما ناظرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از احساسات و تجربیات خود درباره عشق و فریبخوردگی سخن میگوید. او بیان میکند که از یاد خوبان خود را فراموش کرده، اما در دل همچنان احساس حضور آنها دارد. شاعر هشدار میدهد که به ظاهر معصوم مردم اعتماد نکن، زیرا آنها ممکن است فریبکار و بدطینت باشند. او میگوید که تنها با تسلیم شدن در برابر عشق میتوان به آرامش رسید و نمیتوان از درد و رنج محبت فرار کرد. همچنین، از زاهدان میخواهد که از وصف معشوقههای زیبا بپرهیزند، زیرا عشق و زیباییها برای او مقدس و پنهان هستند. در نهایت، شاعر اعلام میکند که عاشق هرگز نمیتواند از غم دوری معشوقش شکایت کند، زیرا آنان همیشه بر حال او ناظرند.
هوش مصنوعی: از یاد خوبان فاصله گرفتم، زیرا آنها برای من بار سنگینی هستند. اما وقتی از خودم دور شدم، متوجه شدم که آنها در دل من همچنان حضور دارند.
هوش مصنوعی: به راحتی نمیتوان به فریبهایی که مردم میزنند اعتماد کرد؛ زیرا دلهای تیره آنها ممکن است زشت و عاری از حقیقت باشد، و آنها میتوانند هم به کفر می گرایند و هم به سحر و حیلهگری متوسل شوند.
هوش مصنوعی: تنها باید سر را به نشانه تسلیم در برابر معشوق نهاد، زیرا فقط اوست که میتواند زندگی را به پایان برساند و یا دوباره زندگی را به کسی عطا کند.
هوش مصنوعی: صبر بدون لذت و شیرینی، مثل لبهای تلخ است. اما چارهای جز تحمل برای کسانی که درد دارند نیست. این افراد، چه بخواهند و چه نخواهند، باید صبر کنند.
هوش مصنوعی: پیش ما درباره زیباییهای بهشتی صحبت نکن، زیرا اگرچه این زیباییها از چشمان تو پنهانند، اما برای ما کاملاً جلوهگرند.
هوش مصنوعی: از جدایی معشوقان زیبا نمیتوان شکایت کرد، زیرا هر کجا که باشند، بر حال دل ما نظارت دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنگه گر خاک سرایش را بدیده بسپرند
در محل و رتبت از بهرام و کیوان بگذرند
نشمرند احسان او با آنکه انجم بشمرند
سرنپیچندش ز سر آنان که بر عالم سرند
این خسیسان کز طمع طفل سخن می پرورند
سربسر ابلیس طبع اند ار چه آدم پیکرند
همچو بیژن در بن چاه ضلالت مانده اند
گرچه در پرویزن ایام چون خس بر سرند
در فریب عامه همچون صبح کاذب چابک اند
[...]
عاشقانی کز نسیم دوست جان میپرورند
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند
فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب
والهٔ راهی شگرف و غرق بحری منکرند
هر که در عالم دویی میبیند آن از احولی است
[...]
بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند
یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند
پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور
با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند
افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران
[...]
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق می نازد بحسن و حسن می نازد بعشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
در گلستان گر بپای بلبلان خاری خلد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.