زلف مشکین تو از مهر چو شیدای تو نیست
کیست کز مهر تو چون زلف تو شیدای تو نیست
تا بدان حد به غم عشق تو شیدا شده ام
که دلم را ز غم عشق تو پروای تو نیست
دورم از روی تو دور، آه که از دوری تو
نیست آنیم که مشغول تماشای تو نیست
دل پر درد من از وصل به درمان مرساد
که همه روز بر امید مداوای تو نیست
رخ عذرای تو آن نقش نماید که ازو
وامقی نیست که از ششدر عذرای تو نیست
به قوام نظرت یافت قوام نظری
که تنش در همه جا جز به تولای تو نیست
گفته بودی ز وفا روی چرا تافته ای؟
کافرم کافر اگ رای دلم رای تو نیست
ز سر پاک تو بیزارم و از خدمت شاه
گر دلم سوخته سوزش سودای تو نیست
سیف دین قطب هدی مفخر آفاق که چرخ
گفت گر چرخ منم مهر به جز رای تو نیست
باز اقبال که نسرین فلک می گوید
ای همایی که به جز فرق فلک جای تو نیست
آنچنان شمع جهانی که به شمع فلکی
سایه ذره ای از نور معلای تو نیست
در نهانخانه گردون ز بد و نیک جهان
هیچ اسرار نهان نیست که پیدای تو نیست
شخص امید، از آسیب، فلک حال شدست
ورچه روحش به جز از باد مسیحای تو نیست
ظلم گردون ز جفا خانه تو دام کشید
دفع آن ظلم به جز عدل موفای تو نیست
با چنین ظلمت غم، وای که احوال مرا
نظر همت و نور ید بیضای تو نیست
گوهرت عقد بقا باد که الماس فنا
شیفته قهر به جز گوهر اعلای تو نیست
مقطع دور فلک موقف دوران تو باد
که دل هیچکسی واقف پیدای تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش میپردازد. شاعر از زیبایی زلف معشوقش میگوید و اینکه هیچکس نمیتواند به اندازه او شیدای او باشد. او بیان میکند که غم عشق او به اوج رسیده و امید به دیدار یا درمان دردش را از دست داده است. در ادامه، شاعر به دوری از معشوق اشاره میکند و میگوید که در این دوری چقدر دلتنگ است و در انتظار وصال او به سر میبرد. متن موید احساسات عمیق و پیچیده عشق، زیبایی و درد است که در ارتباط شاعر با معشوقش وجود دارد. در آخر، به ناپایداری دنیا و جستجوی عدالت نیز اشاره شده است.
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو به اندازهی عشق تو جذاب و دلربا نیست. کسی را نمیبینم که از عشق تو به اندازهی زلفهای تو دیوانه و شیدا باشد.
هوش مصنوعی: من آنقدر مجنون و شیدای عشق تو شدهام که دیگر دلواپسیام فقط متعلق به تو نیست و تمام وجودم غرق در غم عشق توست.
هوش مصنوعی: من از حضور تو دور هستم و از این دوری ناراحت و نگرانم. ما آنقدر درگیر تماشای تو نیستیم که این فاصله را حس کنیم.
هوش مصنوعی: دل پر درد من امیدی به درمان ندارد، زیرا هر روز فقط به یاد تو و مداوای تو میگذرد.
هوش مصنوعی: چهره تو به زیبایی آن عذرا (زن زیبا) است که هیچ یک از نقاشیها نمیتوانند زیباییاش را نشان دهند و هیچ یک از شاهکارها به اندازه چهره تو دلنشین نیستند.
هوش مصنوعی: نظری که به ثبات و دوام نیاز دارد، به نوعی به خود تو وابسته است و هیچکجا جز در سایه محبت و توجه تو معنا پیدا نمیکند.
هوش مصنوعی: گفته بودی که چرا به تو وفا نکردم؟ من اگر کافر هم باشم، اما اگر دل من میل به تو نداشته باشد، چه ارزشی دارد.
هوش مصنوعی: من از تو و از خدمت شاه دورم. اگر دل من آتش گرفته، به خاطر عشق تو نیست.
هوش مصنوعی: سیف دین، رهبر و راهنمایی بزرگ است که به عنوان افتخار جهان شناخته میشود. او به قدری مهم و تاثیرگذار است که اگر کسی بخواهد دربارهی چرخ (جهان) صحبت کند، تنها نظر او حائز اهمیت است و هیچکس دیگری را در نظر نمیگیرد.
هوش مصنوعی: درود جدیدی به تو فرشتهای که در آسمانها هستی، چون ستارهای برتر از همه. تو در جایی غیر از اوج آسمان نمیتوانی باشی.
هوش مصنوعی: تو آنچنان درخشان و پرنور هستی که حتی شمع های آسمانی هم نمی توانند در برابر نور تو کوچکترین سایهای بیندازند.
هوش مصنوعی: در عالم بالا، هیچ چیزی از خوبی و بد جهان پنهان نیست که تو آن را ندانسته باشی.
هوش مصنوعی: شخصی که امیدوار است، به خاطر آسیب و مشکلاتی که از جانب آسمان به او وارد شده، حال خوشی ندارد و تنها چیزی که به او زندگی میبخشد، روح توست که مانند بادی شفابخش است.
هوش مصنوعی: ظلم و ستم روزگار بر تو چنگ انداخته است و هیچ راهی برای رهایی از این ظلم جز عدالت و انصاف تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با این همه غم و تاریکی، وای بر حال من که امید و نور وجود تو را در کنار خود نمیبینم.
هوش مصنوعی: جواهر تو همیشه پایدار بماند، چرا که الماس از میان میرود، و غیر از جواهر گرانقدر تو چیزی نیست که ارزش عشق و محبت را داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که چرخش زمان و وضعیت دنیوی، همیشه تحت تاثیر وجود تو است و هیچکس به حقیقت واقعی تو آگاه نیست. یعنی عمق وجود و وضعیت تو قابل درک برای دیگران نیست و آنها فقط درگیر ظاهر امور هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خون بر آن سینه که فرسوده غمهای تو نیست
که بر آن سر که سراسیمه سودای تو نیست
تو گل باغ بهشتی و گلی نیست به باغ
که غلام نظر نرگس شهلای تو نیست
دست فرسوده بلا به به سراندازی غم
[...]
نیست دردی که ز هر گوشه مهیای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.