دل مادر: بود در بصره جوانی ز اعراب
عروسی: خواستگار آمد و با رنج دراز
شکوه عروس از مادر شوهر!: پیرزن صبر نمودی به جفاش
وادی السباع: بیشهای بود در آن نزدیکی
افکندن مادر به وادیالسباع: شد سوار شتر آن کهنه حریف
دیدار سواری ز پیر زال در بیشه: شیرمردی ز سواران دلیر
بانگ هاتف: هاتفی گفت که ابرام بنه
خاتمه: ای پسر مادر خود را مازار