در «اوین» داشتم گلستانی
باغ و آب و درخت و ایوانی
پر ز سیب و گلابی و شفرنگ
آب جاری در او روان ده سنگ
صاف و هموار ساخته راهش
رفته گردونه تا به درگاهش
سردسیری به دامن کهسار
سر بهم داده گلبن و اشجار
چون به منزل میان نمودم سست
بگرفتم شمار قرض، نخست
گفتم این وامها بباید داد
سر بیوام بر حصیر نهاد
خفته بیوام بر نمد خوشتر
که به سنجاب و وامخواه بدر
وام کز بهر صنعت و پیشه است
گر کشد دیرتر چه اندیشه است
ور ستانی و نوش جان سازی
بایدش زودتر بپردازی
خواستم زود مرد دلالی
کارپرداز و پاچه ورمالی
سیدی چیره در زبانبازی
گرم در پشت هم دراندازی
سخنش پخته لهجهاش جدی
قسم او خدایی و جدی
گفتم این باغ را برو بفروش
ده دو حقالحباله بادت نوش
دین ازینرو زری توان اندوخت
رفت و آن باغ را چون برق فروخت
زرگرفتم به وامها دادم
با دلی خون به کنجی افتادم
زی فروغی شدم نخستین بار
تا ببینم چه کرد بایدکار
میر نظمیه را هم اندر حال
دیدم وکردم از نیاز سوال
تا گناهان من بیان سازد
جرم ناکردهام عیان سازد
تا بدانم که چیست تکلیفم
نکند کس دوباره توقیفم
گفت سربسته گویمت رازی
تا خود آن را به فکرحل سازی
فکر کن تا به روزگار کهن
دین ظلمیت بوده برگردن؟
از ره سهو یا ز راه هوس
ستمی رفته است از تو به کس؟
مگر افشاندهای زکج رایی
تخم ظلمی به عهد برنایی
تخم ظلم تو ظلم بار آورد
وقت پیریت درکنار آورد
زانتقام قضا هراسانم
ظلم ظلم آرد اینقدر دانم
چون صمیمانه بود اطوارش
عجب آمد مرا زگفتارش
بلعجبوار یافتم سخنش
دوختم دیده بر لب و دهنش
گفتم ار من بدی به کس کردم
از سر جهل یا هوس کردم
توکه با من بهعمد بدکردی
بیشک آن بد بهحق خودکردی
زین بدیها قرین آفاتی
سخت مستوجب مکافاتی
گفت دارم بدین حدیث اقرار
که مرا سخت باشد آخرکار
چون بدینجا رسید این تقریر
سخن اندر سخن فکند امیر
عذر خود خواست زان جفاکاری
استمالت نمود و دلداری
گشتم از نزد آن ستمگر باز
غرق اندیشههای دور و دراز
دهن از بحث وگفتگو بستم
لب ز لا و نعم فرو بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.