گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

بهر بهار بازو و کون و کفل نماند

کز سیل‌ «‌استرپ‌تومیسین» ‌دشت و تل نماند

گیرم که خواستند رهی را عمل کنند

باقی تنی به جا ز برای عمل نماند

باید خرید هر گرمی بیست سی فرانک

بایع فرنگی است و مجال جدل نماند

پولی که بود خرج عروسی سینه شد

چیزی پی هزینهٔ ماه عسل نماند

دولت فقیر و ما همه از او فقیرتر

نقدی به جا ز غارت دزد و دغل نماند

هرکس برای خویش کلاهی تهیه دید

بهر حقیر جز سر سخت کچل نماند

یاران به ملک و مال رسیدند و بهر ما

جز زخم سینه حاصل سعی و عمل نماند