بهر بهار بازو و کون و کفل نماند
کز سیل «استرپتومیسین» دشت و تل نماند
گیرم که خواستند رهی را عمل کنند
باقی تنی به جا ز برای عمل نماند
باید خرید هر گرمی بیست سی فرانک
بایع فرنگی است و مجال جدل نماند
پولی که بود خرج عروسی سینه شد
چیزی پی هزینهٔ ماه عسل نماند
دولت فقیر و ما همه از او فقیرتر
نقدی به جا ز غارت دزد و دغل نماند
هرکس برای خویش کلاهی تهیه دید
بهر حقیر جز سر سخت کچل نماند
یاران به ملک و مال رسیدند و بهر ما
جز زخم سینه حاصل سعی و عمل نماند