گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

حاسدم دست خدیعت برکشید از آستین

مر مرا افکند از چشم وزیر راستین

حاسدم بَر بود یکجا آنچه هشتم در شهور

دشمنم بدرود در دم آنچه کشتم در سنین

چار ساله خدمتم بار فسوس آورد بار

تا که گیتی ‌این‌ چنین بودست بودست این‌ چنین

حاسد بی‌تقوی من حیله‌ها داند بسی

کانچنان حیلت نباشد هیچگه با متقین

این ‌چنین خواندم که هرگز با حسودان درمپیچ

کاتش تیز حسد سوزد حسودان را یقین

این گمانی بود زیرا کز خموشی درفتاد

آتش کید حسودم در دل و جان و جبین

چیست برهانی ازین محسوستر کامروز من

در میان دوزخم وان قوم در خلد برین

شاید ار مکری ندانم من ولی داند حسود

کاین ندانست آدم و دانست ابلیس لعین

او بداند حیلت و نیرنگ ازین رو هست شاد

من ندانم حیلت و نیرنگ ازین ‌رویم غمین

*

*

چون ‌تو اندر خانه بنشستی و بدخواهان به کار

مر مرا یار تو می‌خواندند و می‌راندند کین

چون تو را طالع به کار افتاد گفتندت که من

یار بدخواهان‌ شدم این غث و آن دیگر سمین

 
 
 
کسایی

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

[...]

فرخی سیستانی

ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین

نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین

کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه

چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین

سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی

[...]

منوچهری

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

قطران تبریزی

گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین

بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین

بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان

کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین

ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند

[...]

مسعود سعد سلمان

آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین

کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین

آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا

آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین

چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه