گلی کشتم باین الوند دامان
آوش از دیده دادم صبح و شامان
چو روج آیو که بویش وا من آیو
برد بادش سر و سامان بسامان
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
گلی کشتم باین الوند دامان
آوش از دیده دادم صبح و شامان
چو روج آیو که بویش وا من آیو
برد بادش سر و سامان بسامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از غصهای صحبت میکند که به خاطر از دست دادن گلی (نمادی از زیبایی یا عشق) به دل دارد. او بیان میکند که این غم را در طول روز و شب با خود دارد و به بوی خوش آن گل فکر میکند. باد نیز به نوعی به دلتنگی و تنهایی او اشاره دارد و او را تسلی نمیدهد.
من گلی در دامان کوههای الوند کاشتم و آن را صبح و شب با دیدگانم آبیاری کردم.
چون روزی آمد که بویش به مشامم رسید، باد آمد و آراستگی گُل را به تمامی بُرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برِ شاپور شد بیصبر و سامان
به قامت چون سهی سروی خرامان
چو جوزا در کمر دست غلامان
ببالا هر یکی سروی خرامان
ز هر شاه آمدم هر دم خرامان
چو سوری سرخ روی و زر به دامان
زند باد نفس دستش به دامان
برون آرد ز گلزارش خرامان
صلاح روزگار نیک نامان
حلاوت بخش کام تلخ کامان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.