کی بود کی، رو به خاک آستان آرم تو را؟!
نقد دل، با تحفهٔ جان ارمغان آرم تو را
قوت پروازم ای صیاد چون سوی تو نیست
آنقدر نالم، که سوی آشیان آرم تو را
چند غافل باشی از حال دلم؟ دل را کنون
از تو آرم در فغان، تا در فغان آرم تو را
گر نیارم گل ز باغ آوردت، ای مرغ قفس
چون روم آنجا، بیاد باغبان آرم تو را!
رخصت حرفی بده، ای بدگمان امشب؛ مگر
گویمت یک حرف و، بیرون از گمان آرم تو را
نالم اینک از تو، نالی چند از جانان دلا؟!
تو به جان آوردی او را، من به جان آرم تو را!!
رحمی امشب پاسبان را منع کن از تیغ من
تا چو آذر بندهای بر آستان آرم تو را!!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسی عمیق از عشق و longing (آرزومندی) اشاره دارد. شاعر به محبوبش میگوید که در آرزوی دیدن وی است و از او میخواهد که به حال دلش توجه کند. او بیان میکند که اگر نتواند گل به محبوبش هدیه دهد، حداقل میخواهد یاد او را زنده نگه دارد. شاعر همچنین از محبوبش میخواهد که بدگمانیها را کنار بگذارد تا بتواند احساساتش را بیان کند و در نهایت، از کسالت و غمهایش مینالد و عشقش را به محبوبش میسازد. در کل، شعر بیانگر عشقی عمیق و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: کیست که زمان مشخصی را برای سجده و نزدیک شدن به تو تعیین کند؟ من همه احساسات و عشق خود را به عنوان هدیهای از دل و جانم برای تو میآورم.
هوش مصنوعی: ای صیاد، تو قوت پرواز منی، اما چون به سوی تو نمیتوانم بروم، چنان نالم که تو را به آشیانم برسانم.
هوش مصنوعی: چقدر بیخبر از احساسات من هستی؟ اکنون دل من از تو ناراحت است، تا بتوانم تو را نیز در این حالت قرار دهم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم گلی از باغ برای تو بیاورم، ای پرنده قفس، چگونه میتوانم به آنجا بروم و تو را به یاد باغبان بیفکنم!
هوش مصنوعی: امشب به من اجازه بده که با تو صحبت کنم، ای کسی که به من بدگمان هستی؛ شاید بتوانم یک حرفی بزنم و تو را از اشتباهات و گمانهایت خارج کنم.
هوش مصنوعی: من هماکنون از تو شکایت میکنم، ولی از معشوق به دل ناله نکن! تو او را به زندگی برگرداندی، حالا من به خاطر تو جان میدهم!
هوش مصنوعی: امشب از پاسبان بخواه که اجازه ندهد کسی به من نزدیک شود تا بتوانم تو را مانند پیشکش، با احترام و محبت به درگاه خودم بیاورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را
جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را
از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی
تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را
من خموشم حال من میپرسی ای همدم که باز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.