گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟!

زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!!

ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛

ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد!

آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را

خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد

شادم از باد صبا، گر با سگان آستان

عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد

حلقه حلقه کرده یی مشکین کمند زلف را

تا کشی در دام خود هر سو شکاری بگذرد

دیدی آذر، عاقبت گلچین این گلشن نداد

آن قدر فرصت، که بر بلبل بهاری بگذرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode