قاصد، از ننگ زمن نامه بجایی نبرد
ور برد، نام چو من بیسر و پایی نبرد!
حال آن بنده چه باشد، که چو آزاد شود
جز در خواجه ی خود، راه بجایی نبرد
غیر افتد بگمان، کز پی دلجویی اوست؛
چو بجورم کشد و نام خطائی نبرد
نام من برد، ندانم ز غضب یا کرم است؟!
ز آنکه شاهی بعبث نام گدایی نبرد!
میرود از همه کس قاصد و من میگویم
که: پیامی ز منش غیر دعایی نبرد
نبرم از تو شکایت بکسی جز تو، که دوست
گله ی دوست بجز دوست بجایی نبرد
غیر آذر، که ز غم مرد و ازو شکوه نکرد
دگر آن به که کسی نام وفائی نبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.