دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم عشق خود سخن میگوید. او احساسات عمیق و ناگفتنیاش را بیان میکند و میگوید که این درد نه تنها گفتنی نیست، بلکه دیگران هم نمیتوانند آن را درک کنند. دلش پر از عشق و داغ است، اما این عشق قابل بیان نیست. او میگوید که این عشق یک گنج پنهان است و ابراز وصال و نزدیکی ممکن نیست. در نهایت، شاعر تاکید میکند که این احساسات و دردها دائمی و غیرقابل زوال هستند.
هوش مصنوعی: من دردی دارم که نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم و حتی اگر بگویم، کسی نمیتواند آن را درک کند.
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق به توست، اما این عشق مانند باغی است که در آن گلی نمیروید و شکوفا نمیشود.
هوش مصنوعی: همه میدانند که من از عشق تو رنج میبرم، چون عشق تو برای من مثل یک گنج باارزش است، اما نمیتوانم آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که داستان وصل واقعی نشود، چشمانم نمیتواند در شب هجر آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: در آستان تو، گردی وجود دارد که همچون آتش است، اما این گرد، ماندگار است و نمیتواند برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.