گرش این جفاست امسال، همان بیار گویم
سخنی که پاس یاری نگذاشت پار گویم
نشود دریغ یک دم تهی از رقیب بزمت
که غم نهانی خود، بتو آشکار گویم
ننشست روز وعده نفسی و، رفت عمدا
نگذاشت سرگذشت شب انتظار گویم
بودم فزون ز عالم، غم روزگار؛ اما
غم یار کی گذارد؛ غم روزگار گویم؟!
گله ها که از تو دارم، مه من نگفتنم به
چو تو نشنوی چه حاصل که هزار بار گویم؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف و احساسات شاعر نسبت به محبوبش اشاره دارد. شاعر از غم و دردی که در دل دارد صحبت میکند و میگوید که به خاطر یاری و محبت محبوبش نمیتواند احساساتش را به طور کامل بیان کند. او به ناکامی در دیدار و انتظارهای طولانیاش اشاره میکند و میگوید که گلهها و نارضایتیهایی از محبوبش دارد، اما میداند که اگر محبوب به آنها گوش ندهد، گفتن آنها فایدهای نخواهد داشت. در نهایت، شاعر به ترس از عدم فهمیده شدن احساساتش میپردازد.
هوش مصنوعی: اگرچه این سال هم پر از سختی و مشکل است، اما من باز هم همانند سالهای قبل سخنی میگویم که نشاندهندهی قدردانی من از کمکها و حمایتها باشد.
هوش مصنوعی: در لحظهای که از رقیب خالی است، دریغی نیست؛ چون این فرصت را غم پنهانی خود را به تو بگویم.
هوش مصنوعی: در روز موعود، نفس گذاشتن بر من سخت بود و عمداً رفت تا نتوانم داستان شب انتظار را بازگو کنم.
هوش مصنوعی: من از دنیای خود بیشتر غم دارم؛ اما غم یار چطور اجازه میدهد که به غم روزگار فکر کنم؟
هوش مصنوعی: من از تو ناراحتیهایی دارم، اما چرا به تو بگویم وقتی که تو به حرفهایم گوش نمیکنی؟ اگر هزار بار هم بگویم، چه فایدهای دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.