چو گلشه سوی شام شد مستمند
بیاورد بابش یکی گوسفند
ز بهر حیل سرش ببرید زود
به کرباس اندر بپیچید زود
بخوابید در خیمه چون مردگان
شب تیره برداشت بانگ و فغان
برآورد با زن به یک جا خروش
که آوخ ز گلشاه ببرید هوش
همه اهل حی جمله گرد آمدند
سلبها دریدند و گریان شدند
بشد باب گلشاه گوری بکند
نهادش به گور اندرون گوسفند
همه اهل حی راست پنداشتند
سراسر همه نوحه برداشتند
همه جملگی زار و گریان شدند
چو ماهی ابر تابه بریان شدند
دل خلق با درد پیوسته شد
بریشان در خرمی بسته شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.