گنجور

 
عطار

بیان وادی عشق: بعد ازین وادی عشق آید پدید

حکایت خواجه‌ای که عاشق کودکی فقاع فروش شد: خواجه‌ای از خان و مان آواره شد

حکایت مجنون که پوست پوشید و با گوسفندان به کوی لیلی رفت: اهل لیلی نیز مجنون را دمی

حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود: گشت عاشق بر ایاز آن مفلسی

حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران: در عجم افتاد خلقی از عرب

حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد: بود عالی همتی صاحب کمال

حکایت خلیل‌الله که جان به عزرائیل نمی‌داد: چون خلیل الله درنزع اوفتاد

 
sunny dark_mode