گنجور

 
عطار

چون نام تو بر زبان برانم

صد میل به یک زمان برانم

بر نام تو در میان خشکی

کشتی روان روان برانم

زین دریاها که پیش دارم

صد سیل ز دیدگان برانم

از نام تو کشتیی بسازم

وآن کشتی را چنان برانم

کز قوت آن روش به یک دم

کام دل جاودان برانم

رخش فلکی به زین درآرم

بس گرد همه جهان برانم

اسب از سه صف زمان بتازم

وز شش جهت مکان برانم

در هر قدمی ز راه سیلی

از دیدهٔ خونفشان برانم

وین ملک که گشت ملک عطار

در عالم بی نشان برانم