جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم
گر پردههای عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم
نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم
عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از دلتنگی و بیتابی عاشق است. شاعر از درد و سوز درونی خود میگوید و تأکید میکند که بدون محبوبش، زندگی برایش سخت و ناگوار شده است. او به نبود بال و پر اشاره میکند که نماد آزادی و پرواز است و این نشاندهندهی احساس محدودیت و ناامیدی اوست. شاعر در زاریهایش میگوید که هیچ نیرویی برای غلبه بر دردش ندارد و حتی در مواجهه با آتش عشق نیز احساس خطر نمیکند. عشق او به محبوبش چنان است که حتی از دوری هم نمیتواند نظرش را از او بردارد. او خود را غایب در عالم میداند و میگوید که اگرچه محبوب حاضر است، ولی او به خاطر غفلتش نمیتواند او را ببیند. در نهایت، شاعر با حسرت میگوید که عطار نیز از غم عشق سوخته است و او نیز نمیتواند پرواز کند چون بال و پر ندارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا اینقدر دلم را میسوزانی در حالی که هیچ نیرویی برای پرواز ندارم؟ چرا خون دلم را میریزی در حالی که دلی دیگر برای درد کشیدن ندارم؟
هوش مصنوعی: در حالتی از اندوه و ناتوانی هستم، مانند کسی که زیر بار مشکلات است. من دیگر هیچگونه امید یا نیرویی ندارم چون نه قدرتی دارم و نه ثروتی.
هوش مصنوعی: روزی گرم و دلپذیر خواهد بود که از شادی و خوشحالی سرشار شوم. اگر راهی بر آتش باشد، ترسی از خطر آن ندارم.
هوش مصنوعی: اگر عالم و هستی را در برابر خود ببینی، با این حال، من هرگز از نگاه به تو غافل نخواهم شد.
هوش مصنوعی: در برابر درگاه تو از دور ماندهام، زیرا از ترس فاصلهای که دارم، جرأت نزدیک شدن به تو را ندارم.
هوش مصنوعی: نه، من شمع نیستم، بلکه پروانهای هستم که دور تو میچرخد. بنابراین، از اینجا به بعد با تو پرواز میکنم، چون از تو بیخبرم.
هوش مصنوعی: این دنیا پر از حضور توست، اما من به خاطر غفلت خودم نمیتوانم تو را ببینم. تو حاضر و ناظر هستی، اما من قادر به درک آن نگاه تو نیستم.
هوش مصنوعی: عطار به خاطر عشق و غم تو سرشار از شور و شعف است، اما ناتوانیاش در پرواز او را آزار میدهد، زیرا در حقیقت هیچ پر و توانایی برای پرواز ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یارم تویی به عالم یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان دل از تو برندارم
دل برندارم از تو وز دل سخن نگویم
زان دل سخن چه گویم کز وی خبر ندارم
دارم غم تو دایم با جان و دل برابر
[...]
بر نرگس تو رفتم بهزار لابه گفتم
دل برده بازپس ده که دل دگر ندارم
سوی زلف کرد اشارت که بجوی رخت هندو
مگر او ببرده باشد من ازین خبر ندارم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.