دل و دین می کنی یغما بدین رخ
جهان گشتم ندیدم اینچنین رخ
چه آتش پارهٔ بگرفته مأوا
بکانون دلم ز آن آتشین رخ
بشکر خنده زد آن انگبین لب
بنسرین طعنه زد آن یاسمین رخ
نیاز آرند خیل نازنینان
بر آن سرو ناز نازنین رخ
نهند بر آستان سر منکرانت
ید و بیضا چو آرد ز آستین رخ
ز خط خضر بود آب بقانوش
ز لب عیسی دم گردون نشین رخ
از آن زلف و جبین در مجمع حسن
نموده کفر و دین باهم قرین رخ
سوی صورتگر چین گر خرامی
بگوید مرحبا حسن آفرین رخ
چو اسرار الهی پرده پوش است
مگر مرآت حق بینی است این رخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تعالی الله از این بالا وزین رخ
ندیده کس چنین قامت چنین رخ
کنی روز مرا شب چون نمائی
نهان در زیر زلف عنبرین رخ
ز حیرت نقش بر دیوار گردند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.