شهر پر آشوب و غارت دل و دین است
باز مگر شاه ما بخانه زین است
آینهٔ روست یا که جام جهان بین
آتش طور است با شعاع جبین است
با که توان گفت این سخن که نگارم
شاهد هر جائی است و پرده نشین است
شه توئی ای دوست در قلمرو دلها
کشور جانها ترا بزیر نگین است
خسروی عالمم بچشم نیاید
گر تو اشارت کنی که چاکرم این است
بر سر بالین بیا که آخر عمر است
رخ بنما کین نگاه بازپسین است
خون بدل ما کنی بخاطر دشمن
جان من آئین دوستی نه چنین است
ساغر مینا بگیر و شاهد رعنا
باشد اگر حاصلی ز عمر همین است
هرکه بروی تو دید زلف تو گفتا
کفر بدین همچو شب بروز قرین است
نیست چو بی نور لطف نار جلالت
نار تو خواهم که رشک خلد برین است
درخورم اسرار تنگنای جهان نیست
مرغ دلم شاهباز سدره نشین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر است که نشاندهندهی ناامیدی و رنج او از شرایط موجود است. شاعر از مرگ و بیداد آسمان شکایت میکند و احساس میکند که نمیتواند به آرزوها و آمال خود برسد. او به حالت قفسی که در آن گرفتار شده، اشاره دارد و میگوید که حتی اگر در باغ آزاد باشد، دیگر شوق و ذوقی برای زندگی ندارد. در نهایت، او اشاره میکند که اگر دل معشوق از اسرار او آگاه باشد، دیگر نیازی به توضیح احساساتش نیست. این مجموعه احساسات نشاندهندهی تضاد بین آرزوهای انسانی و واقعیتهای تلخ زندگی است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت نابسامان و ناامنی در جامعه پرداخته است. اوضاع شهر به قدری آشفته و پر از بینظمی است که احساسات و باورهای مردم نیز تحت تأثیر قرار گرفتهاند. نویسنده به این امید است که با ورود شاه، اوضاع بهبود یابد و آرامش به خانه بازگردد.
هوش مصنوعی: آینهٔی که چهره را نشان میدهد یا جامی که جهان را میبیند، همانند آتش کوه طور است که نورش از پیشانی تابان به بیرون میتابد.
هوش مصنوعی: با کی میتوانم این حرف را بزنم که محبوبم در هر جا حضور دارد و در عین حال پنهان است؟
هوش مصنوعی: ای دوست، تو پادشاهی در سرزمین دلها و روحها، و تو را به مانند جواهری ارزشمند در دست داریم.
هوش مصنوعی: من در برابر بزرگی و عظمت تو، به چشم نمیآیم، اگر تو بخواهی و اشارهای کنی، من نوکری و خدمتگزاریام را به تو تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: به کنار من بیا زیرا که زمان زندگی به پایان نزدیک است، چهرهات را نشان بده زیرا این آخرین باری است که میتوانم تو را ببینم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دشمن خون من را به زمین بریزی، این روش دوستداری نیست.
هوش مصنوعی: فنجان زیبای می را بگیر و با معشوق دلربا باش، زیرا اگر قرار بر این است که عمر ما همین قدر باشد، پس از آن بهرهبرداری کن.
هوش مصنوعی: هر کسی که زلف تو را ببیند، به اعتقاد خود میگوید که این زیبایی به حدی است که مانند انکار ایمان به شب و روز است.
هوش مصنوعی: من بدون نور محبت تو، همانند آتشی میشوم که در جلال و شکوهات بیفایده است؛ زیرا نور تو از آتش بهشت هم زیباتر و دلنشینتر است.
هوش مصنوعی: من شایسته تحمل رازهای پیچیده و دشوار زندگی نیستم، زیرا دل من همچون پرندهای بزرگ و آزاد است که در اوج آسمانها میخواهد پرواز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است
با همه دیدارهای خوب قرین است
پیکر او آفت بضاعت روم است
صورت او کاهش صناعت چین است
گوئی خاک اندر او بزر نهفته است
[...]
ملک مصونست و حصن ملک حصین است
منت وافر خدای را که چنین است
شعلهٔ باسست هرچه عرصهٔ ملکست
سایهٔ عدلست هرچه ساحت دین است
خنجر تشویش با نیام به صلح است
[...]
آنک به حق داور زمان وزمین است
خسرو پیروز بخت نصرة دین است
حامی اسلام بیشکین که چو گردون
مرکب دوران او همیشه بزین است
آنکه در اطراف ملکش از در طاعت
[...]
بخت جوان دارد آن که با تو قرین است
پیر نگردد که در بهشت برین است
دیگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت کنی که قبله چنین است
آینهای پیش آفتاب نهادست
[...]
در صف دلها غم تو صدرنشین است
مرتبه ناله از تو برتر ازین است
بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین
داعیه این است هر کرا دل و دین است
کس نشود سیر گفته ای ز وصالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.