نبود چو ماه روی تو تابنده اختری
نامد مثال لعل تو رخشنده گوهری
از خیل آن و حسن کشی بر سرم سپاه
بر یک تنی که دیده شبیخون لشگری
صد آفرین بصنع جهان آفرین که او
جا داده صد جهان ملاحت بپیکری
گلزار خلد را شکند عطر خاطرم
چون یاد آورم سر زلف معنبری
دیدم نگار را شده با غیر همنشین
ای کاشکی به پهلوی من بود خنجری
عمر دوباره یابم و بیشک جوان شوم
از دست دوست نوشم اگر یک دوساغری
اسرار طوطی است شکر خاء نطق او
او را چه حاجت است بشهدی و شکری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از درد و آرزوی عاشقانه سخن میگوید. شاعر از عدم ارتباط و پیغامرسانی به معشوقش شکایت دارد و به تنهایی و فشار روحی خود اشاره میکند. او توضیح میدهد که عشقش مشکلات زیادی برایش ایجاد کرده و نمیتواند به راحتی با عقل و تدبیر مشکلاتش را حل کند. شاعر حسرتی عمیق به خاطر جدایی از محبوب و ناتوانی از رسیدن به او دارد و به تاثیر چشمان معشوقش و زیباییهایش فکر میکند. در نهایت، او از تقدیر و سرنوشت که نمیتواند تغییر کند، گلایه میکند و به عشق و دیوانگیاش نسبت به معشوقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبایت مانند ماه نیست، ستارهای نمیدرخشد. زیبایی تو همچون لعل درخشان، مانند گوهری درخشان است.
هوش مصنوعی: از میان جمعیت و زیباییها، گروهی بر من هجوم آوردهاند، و من تنها و بییار در مقابل این لشکر که مانند تهاجم شب است، ایستادهام.
هوش مصنوعی: درود بر خالق جهان که به زیباییهایش زندگی میبخشد و در وجود هر فردی صدها جلوهی دلنشین را نهفته است.
هوش مصنوعی: عطر یادهای من، باغ بهشت را میشکافد وقتی که به یاد زلفهای زیبا و دلربا میافتم.
هوش مصنوعی: دیدم که معشوقم با کسی دیگر است. ای کاش در کنار من بود خنجری که نشان از درد جداییام داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر دوباره عمر بخواهم، بیتردید جوان میشوم و اگر فقط یک دو جرعه از می دوست بنوشم.
هوش مصنوعی: حرفهای شیرین طوطی ناشی از رازهایی است که در دل دارد. او نیازی به گواهی و تشویق دیگران برای اثبات شائستگیاش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.