نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی
که حقیقت تو ناید بعقول ماکماهی
ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده
که نمیکنی تو گاهی بمن گدانگاهی
منما جفا و کینه بنمای بی قرینه
حذری ز سوز سینه که کشم ز دستت آهی
بگذشت عمر و تا چند ز بیم طعن دشمن
برهی رود نگار و من بینوا براهی
تو بریز خون و مندیش باین صباحت از حشر
که نیاید از دل کس که باین دهد گواهی
همگی سفید روز و بکنار سبزه خرم
من و اشک سرخ و روز سیهی و رنگ کاهی
چه زیان ملازمان را که تفقدی نمایند
بگدا که نیست بارش بحرم سرای شاهی
من اگرنه در شمارم برهش امیدوارم
که ز تاجور فقیری بنهم بسر کلاهی
تو مزن مرا بخنخر تو مرا مران از این در
که بجز در تو دلبر نبود مرا پناهی
که چنین شدی بدآموز ترا بحق اسرار
که ز حال او نپرسی ز نسیم صبحگاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی و همچنین درد و شوق عاشقانه اشاره دارد. شاعر در توصیف معشوق خود از تصاویری زیبا و نمادین استفاده میکند؛ از هلال آسمان گرفته تا گلها و آهوان. احساسات عاشقانه او نشاندهنده شوق و دردی است که از دوری و جدایی معشوق بر او مستولی شده است. او به شدت تحت تأثیر محبت معشوق قرار دارد و این محبت را به عنوان نوری در تاریکی زندگیاش در نظر میگیرد. شاعر همچنین از گلها و عطرها برای توضیح احساسات خود استفاده میکند و شب و روز را به معشوق خود وابسته میداند. در نهایت، او آرزو میکند تا در خواب و خیال خود هم با معشوقش ارتباط داشته باشد و رازهای عشق را در آن لحظات کشف کند.
هوش مصنوعی: نمیگویم که تو مهر هستی و نمیخوانمت که تو ماهی. زیرا حقیقت تو فراتر از درک ماست؛ همانطور که ماهی نمیتواند آنچه را دریاست بیاد آورد.
هوش مصنوعی: چرا دل تو از من دور شده، وقتی که من خوبیا و مشکلات را تحمل کردهام؟ چرا گاهی به من نگاه نمیکنی و حال مرا نمیپرسی؟
هوش مصنوعی: به من ظلم و کینه نکن و احساساتت را بدون دلیل نشان نده. از آتش سینهام حذر کن، زیرا من از دست تو آهی میکشم.
هوش مصنوعی: عمر من سپری شد و هنوز برای فرار از سرزنشهای دشمن، در تردید به سر میبرم و زیبارو همچنان در مسیر خودش در حرکت است و من در موقعیت نابرابری قرار دارم.
هوش مصنوعی: خودت را بیدلیل عذاب نده و نگران نباش، زیرا هیچکس از دلش خبر ندارد و نمیتواند بر زیباییات شهادت دهد.
هوش مصنوعی: همه چیز در روز آفتابی و سرسبز زیباست، اما من با اشکی سرخ و روزی تاریک و رنگی مایوس به کناری نشستهام.
هوش مصنوعی: ملازمان چه زیانی میبینند وقتی که توجهی به آنان نمیشود، همانطور که باران نمیبارد و طبعاً ثمرهای از آن نخواهد بود در دربار شاهی.
هوش مصنوعی: اگر من در شمار افراد ثروتمند نباشم، امیدوارم که به واسطه خوش شانسیام، بتوانم بر سرم کلاهی بگذارم که نشانی از فقر نداشته باشد.
هوش مصنوعی: تو به من آسیب نزن و مرا از این مکان دور نکن، زیرا هیچکس جز تو برای من پناهگاهی نیست.
هوش مصنوعی: تو به گونهای دچار شدهای که از حقیقتهای پنهان آگاه نیستی و از حال او نمیپرسی، حتی وقتی نسیم صبح به تو میوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
به کسی نمیتوانم که شکایت از تو خوانم
[...]
پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت
ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی
شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده
[...]
بخدا که بزم ما را ز غم تو شامگاهی
نفروخت هیچ شمعی که نکشتمش بآهی
چه خوش آنکه میگذشتی سوی من بناز و کردی
چه تبسمی نهانی چه بلای جان نگاهی
منم آن شکار وحشی که ز تیر طعنه هرگز
[...]
َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی
که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی
طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی
سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی
ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو
چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی
[...]
مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی
که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی
سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت
جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی
صنمیست قاتل من که به عرصه گاه محشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.