ای که ریزی بدل ریشم از آن حقه نمک
حقه بازی ز دهان تو بیاموخت فلک
جلوه گر چون بخرامی تو بود ذکر ملک
بهر پاس تو زهر چشم یداللّه معک
یک طرف ریخته از بی گنهان خون و ز مکر
یکسو آویختهٔ از طره چو زهاد حنک
من دریغ آیدم آلوده شود دامن تو
زاهدا از در میخانه برو دور ترک
گر تو با سرو قدان رخش ملاحت تازی
چرخ بهر تو زند کوس که السبعة لک
دل ز من برده شه کشور حسنی که برش
نام خوبان همه از دفتر خوبی شده حک
شعله خوئی بمن خاک نشین آبی داد
که بدیدم می و ساقی و صراحی همه یک
خال بر صفحهٔ رخسار تو مانندس سماک
دل اسرار طپدزان چوشب است و توسمک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و از احساسات درونی خود میگوید. او به چهره معشوق نگاه میکند و از غم و سختیهای ناشی از عشق مینالد. شاعر از بیتابی و ناتوانیاش در برقراری ارتباط با معشوق سخن میگوید و به حسرت و درد ناشی از غیرقابل دسترسی بودن او اشاره میکند. در نهایت، شاعر از حکمت و عقل میخواهد که به او کمک کند تا از این وضعیت رهایی یابد و به عشق خود پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: ای تو که به خاطر یک ترفند کوچک از تو محو شدهام، آسمان این حقهبازی را از زبان تو یاد گرفته است.
هوش مصنوعی: تو مانند یک زیبا و خوشچهره خود را نشان میدهی و به دلیل زیبایی و جاذبهات، یاد و ذکر تو در ذهنها میماند. همچنین مانند زهر چشم، قدرت و نفوذی داری که دیگران را در تأثیر خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: یک طرف از بیگناهی خون ریخته شده و از مکر و فریب، طرف دیگر خود را به موهایی آویزان کرده مانند زاهدان، که به شدت به فکر خود هستند.
هوش مصنوعی: من نگرانم که دامن تو به خاطر من آلوده شود، ای زاهد! از در میخانه دور شو.
هوش مصنوعی: اگر تو با زیبایی و قامت بلند خود مثل سروها باشی، آنگاه چرخش زمان و سرنوشت برای تو آواز شادی سر میدهد.
هوش مصنوعی: دل من را به دست آورده است آن پادشاه زیبایی که نام تمامی خوبان در فرهنگ حسن و زیبایی، به خاطر او نوشته شده است.
هوش مصنوعی: شعلهای از عشق در دل من شعلهور شده که مرا به سمت خود کشیده است. در این حالتی که دارم، آبی به من دادهاند که در آن می و ساقی و جام همگی یکی شدهاند.
هوش مصنوعی: نقطهای که بر چهرهات قرار دارد، مانند ستارهای در آسمان درخشان است و دل را میرباید. تو همچون ستارهای در میان شب میدرخشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیروی خردت روی ظفر بنماید
که خرد بر سپه هستی تو هست یزک
بخرد راه توان برد بسوی درجات
که خدا گفت که عاقل نبود زاهل درک
رو هنر جمع کن از تفرق مال منال
[...]
ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک
حق نگه دار که من میروم، الله مَعَک
تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک
در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن
[...]
گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک
کی فرود آورد از کبر دگر سر به فلک
ماه از عارض تو منفعل و آب خجل
شد و دادند گواهی ز سما تا به سمک
پستهٔ شور زند با لب شیرین تو لاف
[...]
زیروائی که بود گرم و به او نان تنک
مرهم سینه مجروح بود روز خنک
صحن ماهیچه پر قیمه اگر دست دهد
خرم آن جان گرانمایه که دریافت سبک
جان کند تازه کنون خربزه ابدالی
[...]
باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک
میزند نوبت من ادر که البرد هلک
باز لشگر کش برد از بغل قلهٔ کوه
میدواند به حدود از دمه چون دود برگ
باز از پرتو همسایگی شعلهٔ نار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.