ای که ریزی بدل ریشم از آن حقه نمک
حقه بازی ز دهان تو بیاموخت فلک
جلوه گر چون بخرامی تو بود ذکر ملک
بهر پاس تو زهر چشم یداللّه معک
یک طرف ریخته از بی گنهان خون و ز مکر
یکسو آویختهٔ از طره چو زهاد حنک
من دریغ آیدم آلوده شود دامن تو
زاهدا از در میخانه برو دور ترک
گر تو با سرو قدان رخش ملاحت تازی
چرخ بهر تو زند کوس که السبعة لک
دل ز من برده شه کشور حسنی که برش
نام خوبان همه از دفتر خوبی شده حک
شعله خوئی بمن خاک نشین آبی داد
که بدیدم می و ساقی و صراحی همه یک
خال بر صفحهٔ رخسار تو مانندس سماک
دل اسرار طپدزان چوشب است و توسمک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیروی خردت روی ظفر بنماید
که خرد بر سپه هستی تو هست یزک
بخرد راه توان برد بسوی درجات
که خدا گفت که عاقل نبود زاهل درک
رو هنر جمع کن از تفرق مال منال
[...]
ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک
حق نگه دار که من میروم، الله مَعَک
تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک
در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن
[...]
گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک
کی فرود آورد از کبر دگر سر به فلک
ماه از عارض تو منفعل و آب خجل
شد و دادند گواهی ز سما تا به سمک
پستهٔ شور زند با لب شیرین تو لاف
[...]
زیروائی که بود گرم و به او نان تنک
مرهم سینه مجروح بود روز خنک
صحن ماهیچه پر قیمه اگر دست دهد
خرم آن جان گرانمایه که دریافت سبک
جان کند تازه کنون خربزه ابدالی
[...]
باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک
میزند نوبت من ادر که البرد هلک
باز لشگر کش برد از بغل قلهٔ کوه
میدواند به حدود از دمه چون دود برگ
باز از پرتو همسایگی شعلهٔ نار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.