جدا شد از بر من یار گلعذار دریغ
دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ
نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم
ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ
چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود
گلی نچیدم و بگذشت نوبهار دریغ
معلمی که ورق پیش من نهاد آغاز
نوشت بر سبق من نخست بار دریغ
میان دایرهٔ غم چو نقطهایم اسرار
تمام عمر گذشتی بدین مداردریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع گذر زمان، زندگی و لحظههای ناب آن میپردازد. شاعر با دعوت از ساقی، به اهمیت زندگی و لحظات گرانبها اشاره میکند و میگوید که این عمر محدود است و نمیتواند برای همیشه در یک جا بماند. او تصویر میکند که جان انسان همچون یک کودک در گهواره است که با گذر زمان و تجربیات، از آن گهواره رها میشود و به سوی جهان حرکت میکند.
شاعر همچنین به جنبههای روحانی و زیباییهای زندگی اشاره دارد و از تضاد نور و ظلمت و تجربههای عمیق وجودی میگوید. او با استفاده از تمثیلهایی مانند آفتاب و باده، به غنای روح و زیباییهای وجود اشاره میکند. در نهایت، تأکید بر جستجوی حقیقت و زیباییهای الهی در زندگی و فراتر از دنیاست.
هوش مصنوعی: یار زیبا از من دور شد و من افسوس میخورم. وای بر ظلم زمانه و ترس از آن!
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر با استفاده از نماد یعقوب و یوسف به بیان احساس غم و اندوه خود میپردازد. او خود را شبیه یعقوب میداند که در غم از دست دادن یوسفش دچار درد و رنج شده است. در واقع، یوسف نمادی از امید و عشق است که از شاعر دور شده و او را دچار افسردگی کرده. همچنین، گرگ روزگار نمادی از سختیها و مشکلات زندگی است که این اندوه را تشدید میکند. شاعر به نوعی احساس تنهایی و فقدان را در زندگی خود بیان میکند.
هوش مصنوعی: چمن زیبا و شگفتانگیز است، اما من نتوانستم احساسات درونم را بیان کنم. هیچ گلی نچیدم و به همین خاطر بهار از دست رفت و حسرت آن را دارم.
هوش مصنوعی: معلمی که ورقی را به من داد و نوشتن را آغاز کرد، من نیز برای اولین بار از او آموختم و در دل افسوس خوردم.
هوش مصنوعی: در وسط دایرهٔ غم مانند نقطهای هستم که تمام رازهای زندگیام از کنارم گذشتند و دریغ از آنها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
[...]
گل عذار تو در خاک گشت خوار دریغ
خط غبار تو در قبر شد غبار دریغ
بهار آمد و گل در چمن شکفت و تو را
شکفته شد گل حسرت درین بهار دریغ
بماند داغ تو در سینه یادگار و نماند
[...]
گذشت عمر و نکردیم هیچ کار دریغ
نه روزگار بماند و نه روزگار دریغ
برفت عمر بافسانه و فسون افسوس
گذشت وقت به بیهوده و خسار دریغ
نکردهام همهٔ عمر یک عمل حاصل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.