گذشت عمر و نکردیم هیچ کار دریغ
نه روزگار بماند و نه روزگار دریغ
برفت عمر بافسانه و فسون افسوس
گذشت وقت به بیهوده و خسار دریغ
نکردهام همهٔ عمر یک عمل حاصل
نبودهام نفسی با تو هوشیار دریغ
هر آنچه گفتم و کردم تمام ضایع بود
بهرزه رفت مرا روز و روزگار دریغ
بپار گفتم کامسال کار خواهم کرد
گذشت عمر من امسال همچو پار دریغ
زهر خموشی بیباد تو هزار افسوس
زهر سخن که نه حرف تو صد هزار دریغ
زهر چه بینم و رویت در آن نمیبینم
هزار بار فسوس و هزار بار دریغ
نه یک فسوس و ده و صد که بیحساب افسوس
نه صد دریغ و هزاران که بیشمار دریغ
غنیمتی شمر این یکدو دم که ماند ای فیض
بکار کوش نگو رفت وقت کار دریغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر حسرت و افسوس شاعر به خاطر گذر زمان و عدم انجام کارهای meaningful است. او به یاد میآورد که عمرش به هدر رفته و هیچ اقدام مؤثری انجام نداده است. شاعر احساس میکند که تلاشهایش در زندگی بیثمر بوده و وقتش را بیهوده سپری کرده است. او بارها در تلاش بوده که تغییراتی ایجاد کند، اما به نتیجه نرسیده و اکنون از این وضع ناراحت است. در نهایت، او به اهمیت لحظههای باقیمانده اشاره میکند و از خود میخواهد که از این زمانها به درستی استفاده کند.
هوش مصنوعی: زندگی ما گذشت و هیچ کار مفیدی انجام ندادیم، نه به زمان افسوس بخوریم و نه به روزگار.
هوش مصنوعی: عمر ما مانند یک داستان و جادو سپری شد و افسوس که زمان به بطالت گذشت و چه حیف که این همه وقت را از دست دادیم.
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در هیچ کاری به نتیجه نرساندهام و حتی یک لحظه هم نتوانستهام با تو به هوش و بیداری باشم. افسوس!
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفتم و انجام دادم بیهوده و بیثمر بود. ای کاش زمانم به هدر نمیرفت و عمرم بیفایده سپری نمیشد.
هوش مصنوعی: گفتم امسال تمام کارهایم را انجام میدهم، اما عمر من همچنان به سرعت میگذرد و دریغ از اینکه نتوانستم به وعدهام عمل کنم.
هوش مصنوعی: خاموشی تو مانند زهر است و چقدر افسوس به خاطر آن، اما سخن گفتن تو هم به اندازهای دردناک است که نمیتوانم آن را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که ببینم و در آن چهرهات را نبینم، هزاران بار آرزو میکنم که ای کاش بودی و هزار بار حسرت میخورم.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق از دست رفتن و ناراحتی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که فقط تعداد محدودی از افسوسها کافی نیست، بلکه این احساس در او به حدی است که حتی تعداد زیادی از این افسوسها هم نمیتواند نشاندهنده میزان درد و غم او باشد. در واقع، او احساس میکند که غصهاش فراتر از هر عدد و حدی است و نمیتوان آن را با شمارش بیان کرد.
هوش مصنوعی: این دو نفسی که در اختیار داری را غنیمت بشمار. ای فیض، برای کار کردن تلاشت را بکن و نگو که زمان عمل گذشت. افسوس!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
[...]
گل عذار تو در خاک گشت خوار دریغ
خط غبار تو در قبر شد غبار دریغ
بهار آمد و گل در چمن شکفت و تو را
شکفته شد گل حسرت درین بهار دریغ
بماند داغ تو در سینه یادگار و نماند
[...]
جدا شد از بر من یار گلعذار دریغ
دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ
نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم
ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ
چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.