از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست
هر ذره را ز مهر جمال تو صد صفاست
یکدم نقاب زلف ز رخسار برفکن
با عاشقان نما که جهان از چه رو فناست
از جلوه های عشق پرآوازه شد جهان
آفاق سربسر زدم عشق پر صداست
زاهد اگر مخالف عشقی زکج رویست
گر راست میروی ره عشاق با نواست
زحمت مکش طبیب بدرمان درد عشق
زیرا که درد عشق عجب درد بی دواست
گر صد جفا و جور کند یار هر زمان
ای دل صبور باش که آخر همان وفاست
بیگانه شد ز خویش و ز شادی فراغ یافت
جانی که او بدرد و غم عشق آشناست
تا جان من قبول غم عشق یار شد
زین غم بصد بلا دل غم دیده مبتلاست
انصاف و راستی اگرت هست مدعی
قلاش ورند همچو اسیری بگو کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.