گنجور

 
اسیری لاهیجی

بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست

آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست

آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود

عکس جمال اوست نهان وعیان که هست

کونام و کو نشان زغیر وکجا هست غیر

یارست ظاهر از همه نام ونشان که هست

از جلوه های حسن تو بنمود نقش غیر

زین بود فتنه دو جهان در میان که هست

او بود جمله عالم و عالم بر آن که نیست

عالم نبود و خلق جهان راگمان که هست

چون حسن تو بنقش جهان کرد جلوه

ظاهر نمود این همه کون ومکان که هست

دیدم بچشم جان ز سر ذوق واز شهود

پیدا جمال روی تواز هر جهان که هست

هرجا که بود، خانه عشق تو دیده ام

بتخانه و مساجد و دیر مغان که هست

زاهد مگو که غیر اسیری است یار ما

مارا بیار خویش گذار آنچنان که هست