آئینه جمال تو شد صورت حسن
هر بی بصر کجاست ز معنی این سخن
در آرزوی دیدن روی تو مرغ جان
خواهد جداشد عاقبت از آشیان تن
دل با خیال روی تو هرگز نمی کند
نه میل حور و جنت و نه باغ و یاسمن
در جست و جوی دوست مراعمر شد بسر
جویم هنوز تا رمقی هست در بدن
جانم نبود بی غم عشق تو یک زمان
زیرا که عشق را دل عاشق بود وطن
دوری مجو زماکه مرابی تو صبر نیست
ای نور هر دو دیده و ای شمع انجمن
اغیار کاینات مرا یار گشته اند
زان دم که گفته که اسیری است یارمن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و علاقه عمیق شاعر به معشوق میپردازد. شاعر بیان میکند که زیبایی معشوق چقدر بینظیر است و کسانی که از درک این زیبایی عاجزند، انسانهای نابینا هستند. او از شوق دیدن چهره معشوق به شدت احساس آزردگی میکند و میخواهد از قید جسمانی خود رهایی یابد. دل او هرگز به چیزهای مادی مانند بهشت و حور علاقهمند نیست و تنها در جستجوی دیدار معشوق است. عشق به معشوق برای او مانند وطن است و بدون آن، زندگی بیمعناست. همچنین شاعر از درد دوری از معشوق شکایت کرده و اشاره میکند که این دوری برایش طاقتفرساست. او به عشقش به معشوق اعتراف میکند و میگوید که هرگز نمیتواند از یاد او فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: تصویر زیبایی تو مانند آینهای است که هر کس بدون دیدن به معنای این کلام نمیتواند پی ببرد. افرادی که بینا هستند، زیبایی تو را میبینند و درک میکنند.
هوش مصنوعی: در دل آرزوی دیدن تو، جان من به زودی از تن جدا خواهد شد و از آشیان خود میرود.
هوش مصنوعی: دل هرگز به هیچ چیز جز خیال روی تو راضی نمیشود، نه به حور و بهشت، نه به باغ و گل یاسمن.
هوش مصنوعی: من در پی یافتن دوست هستم و زندگیام تمام شده اما هنوز تا زمانی که در بدنم توان و رمقی باقی مانده، به دنبال او میگردم.
هوش مصنوعی: جان من بدون اندوه عشق تو هرگز آرام نمیگرفت، چون عشق برای دل عاشق مانند یک سرزمین و منزلت است.
هوش مصنوعی: هرگز از جدایی مگو، زیرا صبر برای من وجود ندارد. ای نوری برای هر دو چشمانم و ای شمعی در جمع دوستان.
هوش مصنوعی: از آن زمانی که گفته شد که من، اسیر عشق تو هستم، دیگران و همه چیزهای دنیا برای من دوستان و همدمان من شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
[...]
کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم
تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن
من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش
اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن
ای گلبن روان و روان را بجای تن
پیش آر جام و تازه کن از راح روح من
زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو
د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن
خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال
[...]
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان
تا باد ماه آبان بگذشت در چمن
شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
چون تخته های زرین بر نیلگون پرند
برگ چنار ریخته از باد در چمن
بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.