گنجور

 
اسیری لاهیجی

آئینه جمال تو شد صورت حسن

هر بی بصر کجاست ز معنی این سخن

در آرزوی دیدن روی تو مرغ جان

خواهد جداشد عاقبت از آشیان تن

دل با خیال روی تو هرگز نمی کند

نه میل حور و جنت و نه باغ و یاسمن

در جست و جوی دوست مراعمر شد بسر

جویم هنوز تا رمقی هست در بدن

جانم نبود بی غم عشق تو یک زمان

زیرا که عشق را دل عاشق بود وطن

دوری مجو زماکه مرابی تو صبر نیست

ای نور هر دو دیده و ای شمع انجمن

اغیار کاینات مرا یار گشته اند

زان دم که گفته که اسیری است یارمن

 
 
 
فرخی سیستانی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن

گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن

گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره

گفتایکی همه گره است و یکی شکن

گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

ازرقی هروی

ای گلبن روان و روان را بجای تن

پیش آر جام و تازه کن از راح روح من

زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو

د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن

خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

تا باد ماه آبان بگذشت در چمن

شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من

چون تخته های زرین بر نیلگون پرند

برگ چنار ریخته از باد در چمن

بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه