گنجور

 
اسیری لاهیجی

عاشقیم و رند و بی نام و نشان

در فنای عشق جانان جان فشان

واله و شیدای حسن روی دوست

مست جام وصل و فارغ از جهان

با چنان رخسار و حسن جانفزا

کی مرا پروای حورست و جنان

در هوای وصل او طیران کند

شاهباز جان ما در لامکان

وه چه عیش است این که دستم داده است

در کنارم شاهد و می در میان

دولت وصلش چو فریادم رسید

از بلای هجر گشتم در امان

چون ببزم وصل او دیدم فنا

یافتم از وی بقای جاودان

در قمار عشق جانان باخته

نقد و جنس کفر و دین و جسم و جان

هم بیمن دولت وصل حبیب

شد اسیری در دو عالم کامران

 
 
 
رودکی

یخچه می‌بارید از ابر سیاه

چون ستاره بر زمین از آسمان

چون بگردد پای او از پای دار

آشکوخیده بماند همچنان

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

عید فرخ باد بر شاه جهان

جاودانه شادمان و کامران

نعمتش پیوسته و عمرش دراز

دولتش پاینده و بختش جوان

سال و مه لشکرکش و لشکر شکن

[...]

قطران تبریزی

ای مرا دیدار تو جان و جهان

بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان

ای جهان جان چه شادی باشدم

چون نباشی با من ای جان جهان

ای بسان حور و آئین پری

[...]

مسعود سعد سلمان

ای آفتاب حسن تو را آفتاب

سجده برد همچو من از آسمان

خردی تو و بزرگ تو را پایگاه

سال تو اندک و تو بسیار دان

چو آفتاب خردی در چشم خلق

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

روی بخت خواجه خرم همچو گل

باد تا هر سال گل آرد جهان

بسته دولت عهد با دورانش باد

تا بود پیوسته با دوران زمان

باد حاجت خرمی را با دلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه