ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام
شدم در زهد و هشیاری نکونام
بده ساقی شراب آتشینم
که سازد پخته از یک جرعه صد خام
طلب کن همت از پیر خرابات
براه میکده گر می نهی گام
بجو جام مصفا و می صاف
ببین عکس رخ ساقی درآن جام
دلا می خواره باش و مست و قلاش
مگر یابی ازین وصل دلارام
ز جام لعل ساقی تا شدم مست
ز دستم رفت عقل و صبر و آرام
چو روی شاهدم صافی و بیغش
چو چشم مست ساقی درد آشام
نباشد کار من جز می پرستی
گر از لعل لبش یابم دمی کام
حریف شاهد و جام شرابم
هنر بین زین اسیری گو در ایام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای خوشایند و لذتبخش از نوشیدن شراب و ارتباط با معشوق است. شاعر از ساقی میخواهد که شراب آتشینی به او بدهد تا او را آماده کند به لذتبردن از زندگی. او به دنبال آرامش و خوشی است و از زهد و روزمرگی فاصله میگیرد. شاعر به زیبایی ساقی و تاثیر آن بر دلتنگی و اشتیاقش اشاره میکند و میگوید که در دنیای عشق و میگساری، هیچ چیز جز پرستش می و معشوق برایش اهمیت ندارد. این شعر احساسات عمیق و حس مستی را به تصویر میکشد و به معنای واقعی به تجربههای انسانی و لطافت عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: از شراب نوشیدم و در سه جام آن، در حالتی از زهد و هوشیاری به وضعیت نیکو و آرامش دست یافتم.
هوش مصنوعی: بده ساقی، لطفاً شراب داغ و سوزانم را بده، چرا که با یک جرعه از آن میتواند صد نفر را آماده و پخته کند.
هوش مصنوعی: از پیر خرابات خواستهات را بخواه و اگر قدم به میکده میگذاری، همت و ارادهات را با خود داشته باش.
هوش مصنوعی: به دنبال یک جام شفاف و نوشیدنی زلال باش و ببین چطور تصویر ساقی در آن جام منعکس شده است.
هوش مصنوعی: ای دل، همچون میخوران شاد و بیخیال باش تا شاید به وصال محبوب دلنشینت دست یابی.
هوش مصنوعی: از زمانی که از جام سرخش نوشیدم، مست شدم و عقل و صبر و آرامشم از دستم رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که من شاهدی را میبینم که پاک و بیغش است، مانند چشمان مست ساقی که درد را مینوشد.
هوش مصنوعی: من فقط باید به پرستش می بپردازم، اگر دمی از شراب لبانش بچشیده باشم.
هوش مصنوعی: به تماشای زیباییهای دوست و لذت بردن از شراب مشغولم، هنر مرا ببین و به این اسارت خود در عشق عادت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان تا نور مهر و دیگر اجرام
رسد ز انجا بدین الوان و اجسام
چه خدمت کرد شاها بنده تو
که با توست این چنین اعزاز و اکرام
ولیکن خسروا تو آفتابی
که هست این گیتی از تو گشته پدرام
تو دریایی و از دریا همه کس
[...]
ز گردون سعد اکبر داد پیغام
بدستوری که با شاه است همنام
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
ز سعد اکبر ای صدر اکابر
[...]
به دانایی توان رستن ز ایام
چو آن مرغ نگارین رست از آن دام
چو در آغاز دید اعیان انحام
ندای کل شنید از یار پیغام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.