روی تو به نقشهای محکم
بنمود جمال خود بعالم
آخر بکمال حسن خود را
آورد عیان به نقش آدم
هرلحظه بجلوه نماید
حسن رخ تو بچشم محرم
حسن تو گرفت جمله آفاق
شد ملک جهان ترا مسلم
خورشید رخت چو گشت تابان
شد محو فنا جهان بیکدم
چشمت بکرشمه می رباید
جان و دل عاشقان دمادم
در آینه روی خود عیان دید
آورد بخویش عشق محکم
بازد همه روزه عشق با خود
خود بود بخویش یار و همدم
آوازه ز عاشق و ز معشوق
انداخت بکاینات هر دم
کس نیست درین میان بجز یار
محبوب و محبت و محب هم
زان دم که جمال دوست دیدیم
شادیم اسیریا و بی غم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده است باز و مغتم؟
زیرا که درو خزان به زر آب
بر دشت نبشت سبز مبرم
گشت آب پر از تم و کدر صاف
[...]
آمد رمضان بخیر مقدم
دیشب بسلام خان اعظم
جمشید زمان سکندر وقت
مقصود وجود نسل آدم
ای امر تو چون نفاذ تقدیر
[...]
مرداد مهست سخت خرم
می نوش پیاپی و دمادم
از گردون طبع خاک پر تف
وز باران چشم ابر پر نم
بر دشت لباسهای رو نیست
[...]
ای چهرهٔ تو چراغ عالم
با دیدن تو کجا بود غم
شد خلد به روی تو سرایم
بی روی تو خلد شد جهنم
ای شمسهٔ نیکوان به خوبی
[...]
ای زرین نعل آهنین سم
ای سوسن گوش خیزران دم
ای باد صبا گرفته در گل
با آتش تو چو ساق هیزم
سیر تو به گرد خط ناورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.