گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم

امر ترا مطیع و به جان ایستاده‌ایم

تا روی جان‌فروز تو بینیم هر نفس

چون خاک ره ذلیل و به کویت فتاده‌ایم

از هست و نیست پاک بشستیم دست خویش

وآنگه قدم به راه طریقت نهاده‌ایم

تا بوده‌ایم رند و نظرباز و عاشقیم

گویی ز مادر از پی این کار زاده‌ایم

دیدیم بی‌گمان ز جهان حسن او عیان

تا دیده یقین به جمالش گشاده‌ایم

با آنکه شیخ و گوشه‌نشینیم دایما

در آرزوی جام می و روی ساده‌ایم

آزاده‌ایم از همه قیدی اسیریا

زان دم که دل به دست غم عشق داده‌ایم