تا جان ما گذشت ازین قیل و قالها
دل را به یاد روی تو ذوقست و حالها
تا شسته شد ز لوح دلم نقش غیر دوست
جان مرا به اوست مدام این وصالها
تا کردهام به حسن تو تشبیه ماه و خور
دارم ز روی تو همهدم انفعالها
تا آفتاب روی تو دیدم در اوج حسن
دیگر ندید کوکب بختم و بالها
اهل گمان که بهره ندارند از یقین
دارند در ره تو عجایب خیالها
در بزم وصل تو چو دلم شاد و خرمست
جانم رهید از غم هجر و ملالها
حسنی چنین که دید، اسیری نمیتوان
گفتن بیان شمه آن ماه و سالها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید و به احساسات عمیق خود اشاره میکند. او میگوید که با وجود همه دردها و مشکلات زندگی، دلش همیشه به یاد روی معشوق شاد است. غم و ملال دوری معشوق را فراموش کرده و در وصال او شادی و خرمی را تجربه میکند. همچنین تأکید میکند که معشوقش به قدری زیباست که هیچ توصیفی نمیتواند گویای زیبایی او باشد و او را از دیگر زیباییها متمایز میکند. در نهایت، او بر این باور است که کسانی که قانع به خیالهای بدون حقیقت هستند، نمیتوانند به درک واقعی عشق و زیبایی برسند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما از این شلوغیها و سر و صداها عبور کنیم، دلمان همچنان به یاد چهرهات شاد و خوشحال است.
هوش مصنوعی: دل من از نقشهای دیگر پاک شده و تنها محبت دوست در آن باقی مانده است. جان من همیشه به او وابسته است و این پیوندهای عاشقانه همیشگیاند.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که زیبایی تو را به ماه و خورشید تشبیه کردهام، باز هم از چهره تو تأثیر میپذیرم و نمیتوانم از زیباییات غافل شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو را در اوج تماشای آفتاب دیدم، دیگر هیچ ستارهای را که نشان از بخت من داشته باشد، ندیدم و بالهایم را فراموش کردم.
هوش مصنوعی: افرادی که به گمان و خیال خود اهمیت میدهند، از حقیقت و قطعیت بیبهرهاند. در مسیر تو، شگفتیهای بسیاری از تصورات و خیالات وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جشن دیدار تو، دل من شاد و خوشحال است و جانم از غم دوری و ناراحتیها آزاد شده است.
هوش مصنوعی: حسنی به زیبایی و کمالی دست یافته که هیچ اسیری نمیتواند توصیفش کند، مانند توصیف چهره آن ماه و سالهای گذشته.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها
در آفتاب کرده ز عنبر کلالها
هاروت تو ز معجزه دارد دلیلها
ماروت تو ز شعبده دارد مثالها
هرروز بامداد برآیی و بر زنی
[...]
رونق به فر دولت او یافت حالها
ورنی نبود حال جهان بیمحالها
خوبی نداشت حال جهان بیوجود او
بیروی خوب، خوب نباشند حالها
سودای مهتران همه در حفظ مالهاست
[...]
ای دیده گوشمال ز جود تو مالها
پاینده باد دولت تو دیر سالها
ننگاشته به خامهٔ اندیشه تا ابد
نقّاش ذهن مثل تو اندر خیالها
بر چرخ مشتری که سعادت ازو برند
[...]
جائی رسیدهٔ که نبیند محیطِ تو
گرسوی چرخ بر شود اندیشه سالها
روزی که روزگار بنایِ تو مینهاد
ناهیدرودها زد و خرشید فالها
هرچند روی دوست نبینیم سالها
ما را بود هنوز امید وصالها
دارم بسی ز ریشهپوشی خیالها
یابم ز عقد طره دستار حالها
با رخت رقعه رقعه که وصله زدم برو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.