ای از جمال رویت کون و مکان منور
وی از نسیم زلفت جان جهان معطر
مهر رخت تجلی چون کرد بهر اظهار
مجلای حسن او شد ذرات کون یکسر
از رخ نقاب زلفت بردار تا نماند
نام و نشان بعالم از مؤمن و ز کافر
از تابش جمالت جان محو مطلق آمد
چون او فتاد پرده از روی حسن انور
سلطان ملک خوبی آورد رو بعالم
بگرفت خیل حسنش آفاق را سراسر
مخمور چشم مستت گشتم بیار ساقی
زان می که نیست او را حاجت بجام و ساغر
تا جان عشقبازان گردد بشوق افزون
هر لحظه روی جانان بنمود حسن دیگر
هردم بیاد رویش جمع آورم دل و جان
بازش کند پریشان سودای زلف دلبر
مرغ دل اسیری اندر هوای وصلش
پرواز می نماید هر دم ز عرش برتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و تأثیر عمیق او بر جهان و دل عاشق را به تصویر میکشد. شاعر از نورانی بودن وجود معشوق و عطر دلانگیز زلفش سخن میگوید که باعث روشنی و زیبایی جهان شده است. او تأکید میکند که جاذبه و جذابیت معشوق تا جایی است که حتی نام و نشان مؤمن و کافر را محو میکند. شاعر با اشاره به اینکه جمال معشوق موجب مستی او شده، از ساغر و میگوید که نیازی به آنها ندارد. در نهایت، او به شوق و عشق بیپایان به معشوق اشاره میکند و احساس اسارت دل در هوای وصال او را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای خوشرویی که به زیباییات آسمان و زمین روشنی میگیرند و بوی جانافزا و دلانگیز وجودت به خاطر نسیم موهایت، جهان را معطر کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و محبت چهرهات به ظهور رسید، تمامی ذرات جهان به خاطر نمایاندن زیباییات یکجا جمع شدند.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی تو را از پنهانی بیرون بیاور تا در جهان از مؤمن و کافر هیچ نشانی باقی نماند.
هوش مصنوعی: از درخشش زیباییات، جان من به طور کامل از خود بیخود شد. همانطور که او پرده از روی زیبایی درخشانش برداشت.
هوش مصنوعی: پادشاهی با زیباییهای فراوان خود به جهان آمد و با جلوههای نیکویش، تمام زمین را مملو از زیبایی کرد.
هوش مصنوعی: من از دلبستگی به چشمان سرمست تو شیدا شدم؛ ای ساقی، از آن می بیاور که او به چیزی جز جام و لیوان نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلب عاشقان پر از شوق است، هر لحظه محبوب خود را با زیبایی جدیدی به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه به یاد چهرهاش دلم و جانم را جمع میکنم، اما او همچنان درگیر روزdream و خیال زلف معشوقهاش است.
هوش مصنوعی: پرنده دل که در عشق او اسیر است، هر لحظه با شوق وصال، به آسمانها پرواز میکند و احساس بلندی و آزادی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.