گنجور

 
اسیری لاهیجی

تا حسن تو بنمود رخ از جمله اشیا

حیران جهان شد دل شوریده شیدا

در آینه روی تو بنمود دو عالم

هم بود ز مرآت جهان حسن تو پیدا

چون کرد تجلی رخ زیبای تو دیدیم

مجلای جمال تو همه صورت و معنا

تا دیده جان دید بهم زلف و رخت را

با ظلمت و نورست دلم را سرو سودا

چون باد صبا پرده ز روی تو برانداخت

شد مهر جمال تو ز هر ذره هویدا

خورشید جمال رخ آن یار عیان دید

از پرده ذرات جهان دیده بینا

تا کرد اسیری برخش دیده جان باز

باشد ز همه رو بجمالش نظر او را

 
 
 
عنصری

از دولت عشق است به من بر دو موکل

هر دو متقاضی به دو معنی نه به همتا

این وصف دلارام تقاضا کند از من

وان باز کند مدح جهاندار تقاضا

ناصرخسرو

ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا

با قامت فرتوتی و با قوت برنا

فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر

ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟

فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

خواهند ز فریاد یکی رسته ز فریاد

واسلام ز زنهار یکی یافته زنهار کذا

مسعود سعد سلمان

تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا

از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا

بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب

زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا

ای آن که تو را زهره و مه نیست همانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا

بنگر علم شاه جهان بر سر بالا

لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن

نصرت شده پیوسته و دولت شده والا

فتح آمده و تهنیت آورده جهان را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه