آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند
داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند
یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند
چون لذت شراب محبت چشیده اند
سودائیان عشق چه دانند زیان و سود
نقد غمت بمایه شادی خریده اند
نارند حسن ماه رخان هیچ در نظر
آنها که پرتوی ز جمال تو دیده اند
از شادی وصال و غم هجر فارغند
در مسند شهود چو خوش آرمیده اند
اهل سماع جامه بصد چاک کرده اند
تا وصف آن جمال ز مطرب شنیده اند
مستان جام شوق ز مستی و بیخودی
از قید هست و نیست اسیری رهیده اند