دیده ام عالم نمود بود بود
ورنه عالم را کجا بودی نمود
هستی ذرات عالم بیگمان
پرتو خورشید روی دوست بود
خط حسنش را ز اوراق جهان
خوانده ام بی زحمت گفت و شنود
منکشف کی میشود اسرار عشق
برکسی، جز از ره کشف و شهود
راوی اسرار توحید خداست
ناله نای و رباب و چنگ و عود
هرکه پا در راه عشقش می نهد
دست شستن بایدش از خویش زود
هرچه از عشقش اسیری میرسد
گر زیان باشد همه دانیم سود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
آمدم سوی سرای شمس دین
بازگشتم چون جمال او نبود
من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟
تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از قضا دیوانه ای در بند بود
قصۀ من هرچه گفتم میشنود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.