جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید
ز زیر پرده هر ذره مهر بنماید
بعشوه جان جهانی کند اسیر بلا
بیک کرشمه دل جمله خلق برباید
فسانه گشت بعالم بحسن خال و خطت
جمال روی ترا هیچ در نمی باید
چنین که جمله اسباب حسن روی تراست
یقین که زیب جمالش جهان بیاراید
نهیم سر بارادت به پیش تیغ جفا
اگر بقتل من آن بیوفا همی آید
اگر چه جان و دلم سوخت همچو پروانه
ز تاب آتش شمع رخ تو می شاید
بوصل دوست اسیری کسی بود لایق
که دل بغیر غم عشق او نیالاید