گنجور

 
اسیری لاهیجی

آنها که جهان آینه روی تو دانند

از دفتر عالم رقم حسن تو خوانند

آنان که نظر برخط و خال تو ندارند

از بی بصرانند و عجب بیخبرانند

عشاق تو با آنکه اسیران بلایند

از دولت عشق تو سلاطین جهانند

گر عاشق و معشوق ز هم بازشناسی

بینی که یقین شاه و گدا هم نفسانند

بگذشت بعشاق و همی گفت بطعنه

بنگر که اسیر غم عشقم چه کسانند

بیمار غم عشق تو تا جان نسپارد

از آب حیات لب لعلت نچشانند

گفتی که اسیری بره عشق فنا شو

برهر چه بود رای تو عشاق برآنند

 
 
 
امیر معزی

این شوخ سواران‌ که دل خلق ستانند

گویی ز که زادند و بخوبی به که مانند

ترکند به اصل اندرو شک نیست ولیکن

از خوبی و زیبایی خورشید زمانند

میران سپاهند و عروسان وثاقند

[...]

خواجوی کرمانی

صوفی اگرش باده ی صافی نچشانند

صاحبنظران صوفی صافیش نخوانند

بنگر که مقیمان سراپرده ی وحدت

در دیر مغان همسبق مغبچگانند

رو گوش کن از زمزمه ی ناله ناقوس

[...]

سلمان ساوجی

آنها که مقیمان خرابات مغانند

ره جز به در خانه خمار ندانند

من بنده رندان خرابات مغانم

کایشان همه عالم به پشیزی نستانند

سر حلقه ارباب طریقت بحقیقت

[...]

ناصر بخارایی

ای نام تو تاج سر هر نامه که خوانند

نام تو بخوانند ونشان تو ندانند

گر تیر نظر را بنشانم به نشانی

با کج نظران راست نیاید که کمانند

وصف تو همان است که گفتند و شنیدیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

رندان همه مستند و می از جام ندانند

بی نام و نشانند از این نام نشانند

در صومعه گر زاهد رعناست مجاور

رندان به سراپردهٔ میخانه روانند

خوش آینه دارند در آن آینه روشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه