گنجور

 
اسیری لاهیجی

دل را بجمال رخ تو مهر تولاست

جان را همه دم دولت وصل تو تمناست

یک پایه ز معراج کمال دل عارف

می دان بیقین کرسی نه چرخ معلاست

در پیش کسی کو بجهان ز اهل شهودست

لاخود همه پندار بود جمله چو الاست

خورشید صفت عکس جمال تو عیان دید

هر کس که چو آئینه دلش پاک و مصفاست

هر دیده که بیند بجهان نور لقایت

لذات نعیم ابد اینجاش مهیاست

از عقل مجو حالت ارباب مقامات

زیرا ز خیال خرد این حال معراست

جز یار نبیند بجهان همچو اسیری

هرکو دلش از دیدن اغیار مبراست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده و مطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست و درم هست و بت لاله‌رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسان‌ست؟ پیروزی آن جاست

ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پرّ به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت‌کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه