گر وصال دوست میخواهی دلا
از مقام کفر و ایمان برتر آ
تا تو بیگانه نخواهی شد ز خود
با خدای خود نگردی آشنا
پاکباز و پاک رو گر نیستی
کی تو برخوردار باشی از لقا
با می و معشوق باشد هم نفس
هرکه شد خاک ره رندان چو ما
عاشقی کو واصل معشوق شد
فاش میگوید و من اهوی انا
خوش درآ در وادی ایمن دمی
می شنو انی اناالله موسیا
وادی ایمن چه باشد طور عشق
که درو نور تجلیست از خدا
همچو عیسی چون برآیی بر فلک؟
گر نخواهی شد مجرد از هوا
گر بقای جاودان خواهی بحق
بایدت اول ز خود گشتن فنا
جز فنا اندر فنا در راه عشق
من ندیدم درد عاشق را دوا
منکر حال اسیری کی شود
هر که دارد از خدا ایمان عطا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مکارم را یمینت رهنما
وی اکابر را بصدرت التجا
چون تو ناورده ستاره شهریار
چون تو نادیده زمانه پادشا
آسمان از قصر تو گیرد علو
[...]
هرکه سعی بد کند در حق خلق
همچو سعی خویش بد بیند جزا
همچنین فرمود ایزد در نبی
لیس للانسان الا ما سعی
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
[...]
ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.