گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ما دردمند عشقیم عطار که دوا کو

گمگشتگان راهیم آنخضر ره نما کو

ای کعبه با خرابات داری اگر چه دعوی

کو آن مقام امن و در مروه ات صفا کو

عهد مرا نپائی بر غیر آختی تیغ

گیرم وفا نداری ای نازنین جفا کو

نبود اثر زلیلی ناید صدای مجنون

گر غافله گذشته پس ناله درا کو

گفتم حدیث هجرش پرسم زمردم چشم

آمد بموج اشکم هنگام ماجرا کو

عاشق بباخت جان و دارد رقیب دعوی

آن صدق را جزا چیست و آن کذب را سزا کو

چشمش بزلف میگفت تو نافه من غزالم

با این اثر که در ماست آهو کجا ختا کو

آب و هوای شیراز گفتند عیش خیز است

عیش و طرب کجا رفت آن آب و آن هوا کو

خاک سرای حیدر مفتاح مشکلات است

مشکل شده است کارم آشفته آنسرا کو