ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک
از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک
مخضوب بود ناخنت ای پنجه سیمین
تا خون کرا خوردهای ای ترک غضبناک
مردم هم صید تو چه پروای وحوش است
هشدار کز انبوه سران خم شده فتراک
صوفی ز خم صاف محبت قدحی نوش
کان میکند آیینهات از زنگ هوس پاک
جان رفت و سرم بر سر سودای تو لیکن
سودای تو از سر ننهد طبع هوسناک
پنداشتهام عشقش و گویند هوس بود
افسوس که نشناختهام زهر ز تریاک
مه کرد در و بام تو هرشب به طوافت
خورشید نهد روی به درگاه تو بر خاک
از خضر طلبکار شدم آب بقا را
خط تو اشارت به لبت کرد که هٰذاک
در کعبه بود دل همه گر نقش بتانست
آشفته همیگفت به تو نَعبُدُ اِیاک
ای شیر خدا مظهر حق در تو گریزیم
لامهرب لامنجاء لا ملجاء الاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و شوقی عمیق پرداخته است. شاعر از حال و هوای خود میگوید که پس از دوری از محبوب، احساس سرمستی و خشم در درونش وجود دارد. او در مییابد که عشقش به محبوب به گونهای است که نمیتواند از آن دست بکشد، حتی اگر دیگران آن را فقط هوس بدانند. شاعر به تصویر کشیدن زیباییهای محبوب و تاثیرات آن در زندگیاش ادامه میدهد، همچنین از جستجو برای بقای روحی و معنوی صحبت میکند. در نهایت، او به عشقش و نیاز به نزدیکی به محبوب اشاره میکند و به نوعی تسلیم عشق میشود، با اینکه میداند در این مسیر تنها به محبوبش پناه میبرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که بارها رفتهای و دوباره برگشتهای، در حالی که از عشق تو سرمست و خشمگین هستم، هرگز حاضر نیستم با کینهات برگردم.
هوش مصنوعی: ای پنجههای نقرهای، تو که به زیبا و با وقار هستی، چه طور از خون دیگران تغذیه کردهای و به خشم آمدهای؟
هوش مصنوعی: مردم هم مانند شکار تو هستند و نیازی به نگرانی از جانوران وحشی نیست؛ مراقب باش که از میان انبوه رهبران، تلهای در کمین است.
هوش مصنوعی: صوفی از خم صاف عشق، جامی مینوشد که این می، آینهات را از زنگ و کدورت خواستهها و هوسها پاک میکند.
هوش مصنوعی: جان من رفته و سرم به عشق تو مشغول است، اما عشق تو از دل طبع پرواه خواهانم خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: من فکر کردهام که عشق اوست، اما میگویند که این فقط یک خواسته و هوس بوده است. افسوس که نتوانستهام تفاوت آن را با زهر و تریاک تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: ماه هر شب به دور خانه و بام تو میچرخد و صورتش را به درگاه تو میآورد و بر خاک مینشیند.
هوش مصنوعی: من از خضر درخواست کردم که آب جاودانگی را به من بدهد، او با خطی که بر لبان تو است به من اشاره کرد و گفت: این است.
هوش مصنوعی: دل همه در کعبه بود و اگرچه تصاویر بتها آنجا بود، اما همیشه میگفتند: "فقط تو را عبادت میکنیم."
هوش مصنوعی: ای شیر خدا، نشانه حق، به تو پناه میبریم. هیچ راه نجاتی جز تو نیست و هیچ پناگاه دیگری وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کافور تو با کوس شد و مشک همه ناک
آلودگیت در همه ایام نشد پاک
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک
تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک
هرگز چو قوامی نبود نان پز چالاک
نانم ز دم گرم و خمیرم ز دل پاک
برزیگر وهمم بخم داس تفکر
گندم درو از مزرعه طبع هوسناک
در آسگه خاطر من ساخته ایزد
[...]
تا جامه هستی ز غم عشق نشد پاک
در جستن معشوق نه عاشق چالاک
تا روح مجرد نشد از قید علایق
کی همچو مسیحا بتوان رفت برافلاک
کی نور تجلی جمال تو توان دید
[...]
زین تعزیه، هر شام شفق نیست بر افلاک
خورشید بدامان فلک چشم کند پاک!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.