تا جامه هستی ز غم عشق نشد پاک
در جستن معشوق نه عاشق چالاک
تا روح مجرد نشد از قید علایق
کی همچو مسیحا بتوان رفت برافلاک
کی نور تجلی جمال تو توان دید
تا لوح دل از نقش دو عالم نشود پاک
من مست می عشق توام هرچه که هستم
گر زاهد زراقم و گر عاشق بی باک
دلدار در آید بنهد رخت اقامت
چون خانه دل پاک شود از خس و خاشاک
زاهد بره عشق چو عاشق دل و جان، باز
کی راست شود کار ز تسبیح و ز مسواک
شو پست و بجو منصب عالی چو اسیری
تو مرکز دور فلکی چونکه شدی خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عواطف عشق و جستجوی معشوق است. شاعر میگوید که تا زمانی که روح از قید دنیا و تعلقات آزاد نشود، نمیتواند به کمال واقعی برسد و جمال محبوب را درک کند. او بیان میکند که عشق به معشوق او را بیفکر و بیپروا کرده و برای پاکسازی دل از آلودگیها و دغدغههای دنیوی تلاش میکند. شاعر به زاهدان هم اشاره میکند و میگوید که تنها تسبیح و دعا کافی نیست و باید دل را به عشق باز کرد تا به مقام بالا دست یافت. در نهایت، او به کرامت و مقام انسانی اشاره میکند و یادآور میشود که باید از دنیا و مواد آن جدا شد تا به مقام عرفانی و معنوی رسید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا هستیم، عشق باعث میشود که از غمها به خوبی رهایی پیدا نکنیم. در جستجوی معشوق، نه خود عاشق میتواند به راحتی عمل کند و نه معشوق به آسانی در دسترس است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح از وابستگیها و علایق دنیوی آزاد نشود، نمیتواند مانند مسیحا به آسمانها پرواز کند و به مرتبهای بالا دست یابد.
هوش مصنوعی: کی میتواند نور جمال تو را دید، تا زمانی که دل از نقشهای دو جهان خالی نشود؟
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر عشق تو هستم و هر چه که هستم، فرقی نمیکند. چه در نقش زاهد باشم و چه عاشق بیپروا، برایم اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: محبوب وارد میشود و وسایل اقامت خود را جا میگذارد؛ مانند خانهای که دلش پاک و خالی از زبالهها شده است.
هوش مصنوعی: زاهد، همانند عاشقانی که دل و جان را در عشق میگذارند، چگونه میتواند با تسبیح و مسواک (که نماد تقوا و عبادت است) به نتیجهای برسد؛ یعنی کار عشق و حقیقت به این ابزارها ختم نمیشود.
هوش مصنوعی: با تواضع و تلاش، به دنبال مقام و مرتبهای بالا باش، زیرا مانند اسیری هستی که در مرکز یک دایره قرار دارد و حالا به خاک افتادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کافور تو با کوس شد و مشک همه ناک
آلودگیت در همه ایام نشد پاک
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک
تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک
هرگز چو قوامی نبود نان پز چالاک
نانم ز دم گرم و خمیرم ز دل پاک
برزیگر وهمم بخم داس تفکر
گندم درو از مزرعه طبع هوسناک
در آسگه خاطر من ساخته ایزد
[...]
زین تعزیه، هر شام شفق نیست بر افلاک
خورشید بدامان فلک چشم کند پاک!
روزی من محنتزده با سینه صدچاک
میریختم از دست فراق تو به سر خاک
با خاطر پرحسرت و با دیده نمناک
گفتم ز رخت پرده برانداز غضبناک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.