بر عشق صبر میکنم و بر جراحتش
وز عقل میگریزم و داروی راحتش
ملک دلی که خیمهٔ واجب در او زنند
ممکن چگونه پای گذارد به ساحتش
زآن منظر صبیح چه گویم که در جهان
صبح ازل نمونه بود از صباحتش
محتاج چاشنی است اگر خوان پادشاست
تا چاشنی گرفته نمک از ملاحتش
در آینه قبیح نماید رخ قبیح
غفلت مکن حکیم ز وجه قباحتش
عارف شراب ناب کشد گرچه شد حرام
زاهد به آب ساخته و با اباحتش
ماهی اگر که راحت خود را در آب دید
جوید سمندر آتش بر استراحتش
گفتی چو چشم یار بود نرگس چمن
بگشای چشم و نیک ببین در وقاحتش
شاید اگر که خیره بماند در او عقول
بیند چو لطف عنصر او در سماحتش
پیغمبری که گفت انا افصح از ازل
کندست در حقیقت واجب فصاحتش
آشفته یافته نمک مدح مرتضی
شاید که التیام پذیرد جراحتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
ما را که ره دهد به سراپرده وصال
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
باران چون ستارهام از دیدگان بریخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.