گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

از جهان و جهانیان بگریز

از زمین و از آسمان بگریز

کعبه دل مکن تو بتخانه

زود از صحبت بتان بگریز

زین پری چهرگان خوانخواره

آشکارا وهم نهان بگریز

زآن کمان ابروان تیرانداز

تیروش زود از کمان بگریز

رهزنند این گروه زاهد و شیخ

زود بر درگه مغان بگریز

فتنه آخر الزمان برخاست

بدر صاحب الزمان بگریز

بمکان وصل یار ممکن نیست

جهد کن سوی لامکان بگریز

گر نداری عمل تو آشفته

بدر دوست مدح خوان بگریز

خواهی ار عمر خضر سوی نجف

تو زشیراز جاودان بگریز

رنگ دلدار چیست بیرنگی

هر چه رنگت دهد از آن بگریز

ای پسر بهر امتحان دو سه روز

زآنچه گفتم بامتحان بگریز

نیست پیدا کناره جهدی کن

زود از این بحر بیکران بگریز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode